گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد سوم
فصل هشتم اقتصاد و دارايي‌




ضمن فصلي كه گذشت بيان كردم كه اصل درآمد شاه شامل مواد غذايي و ديگر مواد مايحتاج مردم و بتخصيص چيزهاي مورد نظر اوست. همچنين اشاره كردم كه وي تعهّدات و بدهيهاي خود را غالبا از طريق حواله به ايالات و ولايات ادا مي‌كند، و نه از طريق پرداخت پول نقد در محل؛ و اتخاذ اين روش بدين سبب است كه شاه املاك خود را به اجاره نمي‌دهد. و ديگر اين كه در ايران نه چنان كه بايد و شايد بازار بازرگانان گرم و پررونق است، و نه براي تبديل كار به پول فعاليّت لازم به كار مي‌رود، و جز اينها به دنبال اين بحث دلايل ديگري نيز خواهد آمد.
اما حواله بر دو گونه است: حواله اراضي، حواله به حساب شاه. قسم اول چنان است كه يا معادل حقوق مباشران زمين در اختيار ايشان مي‌گذارند، يا به جاي پول نقد درآمد ديهي را به آنان اختصاص مي‌دهند؛ و دارنده نوع حواله اخير مي‌تواند طلب خود را وسيله هر كس كه مايل باشد بگيرد.
حواله‌هاي اراضي تيول ناميده مي‌شود و به معني مستمري دائمي است، و برخي بر خلاف، معني آن دور مي‌دانند و چنين توجيه مي‌كنند چون اين اراضي در مناطق دور از پايتخت به اشخاص واگذار مي‌شود اين نام يافته است.
تيول بر دو قسم است، برخي از آنها اصولا وابسته به شغلهاي مهم است، و صاحبان آن مشاغل افزون بر حقوق از درآمد آن تيول نيز بهره مي‌برند، و برخي ديگر را ديوان محاسبات به جاي حقوق ساليانه به افراد واگذار مي‌كند. مثلا وقتي شاه كسي را با حقوق پانصد فرانك به خدمت مي‌گيرد، ديوان محاسبات به جاي پول نقد ديهي را كه درآمد ساليانه‌اش معادل پانصد فرانك است به او واگذار مي‌كند، و اگر عوايد اين
ص: 1259
تيول به هر روي از پانصد فرانك كمتر باشد مباشر ايالتي كه تيول در آن جاست بايد كسر آن را جبران كند، يا تيول ديگري به وي بسپارد كه درآمد آن به پانصد فرانك برسد؛ و اگر ديهي كه به او واگذار شده عايداتش بيش از پانصد فرانك بود بايد مازاد آن را به پيشكار ايالت بدهد. مثلا اگر پانصد و پنجاه فرانك درآمد داشت موظف است پنجاه ليور مازاد آن را به پيشكار بپردازد.
چون درآمد اراضي متعلق به شاه مطابق ارزيابيهايي كه از زمانهاي قديم به عمل آمده در دفاتر ديوان ثبت شده و با همان سنجش به اشخاص واگذار مي‌شود، شاه مبالغ زيادي مغبون مي‌گردد، و شنيده‌ام مناطقي كه مشخصات و عايدات واقعي آن در دفاتر مربوط ثبت نشده، و به مبلغ هزار ليور به تيول داده مي‌شود درآمد واقعي آن از پنجاه هزار ليور بيشتر مي‌باشد؛ و اين موضوع را با اين كه حقيقت محض دارد، و درآمد حقيقي اين تيولها سه يا چهار برابر عايدات اسمي آنها مي‌باشد، من به سختي باور كردم. و افزايش اين تيولها بدين سبب عارض مي‌شود كه از زمان برآورد بهاي اين املاك خواه به علّت افزايش جمعيّت و خواه به سبب كثرت رفت و آمد كاروانها، و خواه به علّت پيدا شدن چشمه‌هاي تازه، و خواه به سبب ظهور اتفاقات مساعد ديگر تغييرات كلي يافته است.
بديهي است منطقه‌اي كه تحت تأثير يكي يا مجموع اين عوامل درآمد بيشتر به بار آورده كسي كه از عوايد زيادتر بهره مي‌برد هرگز بدان اعتراف نمي‌كند. اما برعكس چنانچه بر اثر بد حادثه از مقدار محصول كاسته شود به شاه يا ديوان محاسبات عرضحال مي‌نويسد كه يا به جاي آن تيول ديگري به وي واگذار كنند يا درآمد آن را خيلي كمتر از آنچه بوده به حساب مي‌آورد؛ و چون بدين سان آنان كه تيول خوب و پر محصول دارند با همان مبلغ كه بسي كمتر از مقدار واقعي آنست در تصرف و تملّك خود نگاه مي‌دارند كساني كه تيول كم درآمد نصيبشان شده همواره درخواست جبران خسارت مي‌كنند سهم و درآمد شاه سال به سال رو به كاهش دارد.
اين نيز گفتني است املاكي كه به جاي حقوق در اختيار افراد قرار مي‌گيرد بازرسان شاه در آن ملاحظه و نظارت نمي‌كنند، و همانند املاك اختصاصي آنان است. به دلخواه خويش از درآمدش استفاده و با ساكنان آن ديه رفتار مي‌كنند؛ و آن آبادي به مثابه املاك موقوفه و خيريّه ما اروپاييان است.
شيخ علي خان صدراعظم كه بزرگ مردي كريم گوهر، خداجوي، روشن نظر
ص: 1260
و مردانه رو بود، و من از دومين سال سلطنت شاه سليمان با او آشنا شده بودم بارها به تجديدنظر و اصلاح وضع تيول كه به راستي سخت ناهنجار و آشفته است تصميم كرد، و بر آن بود به هر يك از مأموران و كارگزاران به نسبت حقوقش تيول واگذار كند، و بدين گونه بر آباداني خزانه بيفزايد. اما همواره با موانع و مشكلات شكست ناپذيري رويارو مي‌شد، چه كلّيه بزرگان و جاه‌منداني كه تيول در اختيار داشتند، و درآمدهاي شاياني عايدشان مي‌شد، به جدّ تمام در نهان و آشكارا با تصميم صدراعظم مخالفت مي‌كردند، و اگر نيّت اين استواركار عاقبت‌نگر به مرحله عمل مي‌انجاميد منافع ايشان به يك چهارم حتي كمتر تقليل مي‌يافت.
تيولداران مهم كه مي‌توان آنان را اربابان ناميد- اگر بتوان اين نام را بر ايشان نهاد- در اين اراضي دو حق براي خويش قائلند. نخست اين كه وقتي از محلّ اقامت اصلي خويش براي مدّتي كوتاه بدان جا مي‌روند زارعان و ساكنان آن تيول موظفند كه موجبات پذيرايي وي را هر چه خوب‌تر فراهم آورند. دو ديگر اين كه تيول نشينان بايد حقّ تيولداري ايشان را كه اصطلاحا پورسي النزاع‌Poursyelnezaa ناميده مي‌شود و به معني باج و خراج يا جريمه است بپردازند زيرا اين حق يكي از منابع عمده درآمد ايشان مي‌باشد، در مشرق زمين مجازاتها غالبا به صورت جريمه اعمال مي‌شود. اما تيولداران براي حفظ منافع و مصالح خود با تيول نشينان نسبتا به ملايمت و آهستگي رفتار مي‌كنند؛ به سخن ديگر چون مشاغل در ايران ارثي است و تيولداران يقين دارند پس از درگذشت ايشان فرزندانشان صاحب شغل و تيول آنان خواهند بود مصلحت در اين مي‌بينند كه با تيول نشينان به مدارا و آهستگي رفتار نمايند.
حواله يا برات نيز دو گونه است. يكي غير قطعي و نامنظم، و آن چنان است كه گاه به يك محل و گاه به محلي ديگر حواله مي‌شود، و تابع نظم معيّن نيست؛ و قسم ديگر منظم و قطعي است كه اصطلاحا اين نوع حواله را همه ساله يا هميشگي مي‌نامند، و تركان نيز همين نام بر آن نهاده‌اند. و اين نوع حواله هميشه به نام يك شخص معيّن و يا ملك معلوم صادر مي‌شود، و از اين دو، اين بهتر است، زيرا هم زحمت كمتر دارد و هم هزينه‌اش مختصر است.
ناظران همه ايالتها همه ساله صورت عوايد ايالتي را كه بر آن نظارت دارند ضميمه سياهه كلّيه عوايد همه شهرها و ديه‌هاي تابع خود، به تفكيك با شرح جزييات تنظيم مي‌كنند، و پس از اين كه به مهر حاكم و معتمدان محل رساندند به ديوان
ص: 1261
محاسبات مي‌فرستند. اين صورت كه همه خوب و كامل نوشته مي‌شود چندان مشروح و مفصل است كه گاه عده صفحات يك گزارش از پنج هزار درمي‌گذرد و مطالعه و رسيدگي آنها پرزحمت و ناراحت كننده مي‌باشد. ناظر رونوشت گزارش خود را نگه مي‌دارد و نسخه اصل را در وقت معين به ديوان محاسبات مي‌فرستد، و پس از اين كه اين صورت تأييد و تسجيل شد جنبه تسويه و قطعيّت مي‌يابد و ديوان محاسبات حقوق افراد شاغل را بدان جا حواله مي‌كند.
از روي ديگر چون ديوان محاسبات افزون بر پرداخت حقوق شاغلين ناچار به پرداخت تعهدات ديگر نيز مي‌باشد به ناظر دستور مي‌دهد باقي مانده درآمدها را به ديوان محاسبات بفرستد، و پس از اين كه رسيد آنها را براي مصارف ضروري در خزانه ذخيره مي‌كند. گفتني است كه اين بده بستان‌ها يا قبض و تحويل‌ها چون خالي از درآمد نيست وسيله تحصيلداران رسمي كه براي انجام دادن چنين كارها به خدمت پذيرفته شده‌اند انجام نمي‌گيرد، بل كه چنان كه در صفحات آتي خواهم گفت منسوبان وزيران بدين كار گمارده مي‌شوند.
به اين ترتيب يا صادقانه‌تر و بي‌رودربايستي بگويم به اين افسون و دغل بازي امور مالي ايران رسيدگي و تسويه مي‌شود، و به جرأت مي‌توان گفت واردات نقد خزانه پادشاه اندك و ناچيز است.
درآمدهاي ايالتها نيز قريب به همين صورت محاسبه و تسويه مي‌شود؛ بدين شرح كه حاكم قسمتي از درآمد املاك ايالتي را كه بر آن حكمفرماست به ارتشياني كه ناچار به نگهداري ايشان مي‌باشد، همچنين به مأموران و قاضيان ايالت حوزه مأموريت خويش، و خدمتگران خانه خود تقسيم مي‌كند، و به هر مأمور و صاحب منصب و هر سرباز به نسبت حقوقي كه مي‌گيرد مقداري زمين به تيول مي‌سپارد، و باقي مانده درآمدها را براي رفع نيازمنديهاي خود ذخيره مي‌كند. مباشران وي مجموع اين عوايد را همچنان كه درآمدهاي شاه جمع آوري مي‌شود وصول مي‌كنند.
ديوان محاسبات مسؤول و مأمور توزيع كلّيه براتهاي نقدي و جنسي است، و افراد ذي نفع به نسبت نفوذ خود و دوستان مؤثري كه در ديوان دارند براتري مناسب‌تري به دست مي‌آورند. تا سي چهل سال پيش در امر صدور حواله‌ها بي‌نظميها و تبعيضهاي ناخوشايند و ناهنجاري در ميان بود. بدين معني كه ديوان محاسبات مبالغ كمي را به مناطق دور حواله مي‌كرد كه صاحبانشان در كار وصول آن
ص: 1262
سرگردان مي‌ماندند، و نيم آن صرف هزينه گرفتن مي‌شد. شاه عباس ثاني بر اين روش بد و خشم انگيز خط بطلان كشيد و دستور داد حواله‌هايي را كه مبلغ آن كمتر از دو هزار و پانصد ليور است به نقاط دور و جدا از هم صادر نكنند.
هر سرباز، هر صنعتگر، هر پيشه‌ور و مأمور مي‌تواند حواله‌اش را خود يا نوكرش، يا هر كه بخواهد نقد كند. همچنين عده‌اي مي‌توانند به اجتماع براي دريافت حواله خود مراجعه كنند. چنان كه نفرات يك گروهان سرباز، يا كارگران يك كارخانه، همچنين كلّيه افرادي كه مزدشان به عهده شاه است مي‌توانند حقوق خود را با هم بگيرند. اينان مقرون به صلاح و صرفه مي‌دانند كه افراد هر گروه حقوق خود را با هم دريافت دارند، زيرا در غير اين صورت حيران و سرگردان مي‌باشند براي گرفتن يك حواله كه مبلغ آن زياد نيست چگونه خود را به محلي كه از جاي اقامتشان سيصد چهار صد فرسنگ فاصله دارد برسانند. ناچار براي اين كه حواله خود را نقدا دريافت كنند آن را به يكي از كساني كه كارشان اين گونه معاملات است به يك چهارم بها بفروشند، يا به كسي بدهند كه در برابر دريافت حق الزحمه كمتري پس از وصول اصل مبلغ حواله، به ايشان بدهد، و شايد هرگز به گرفتن آن موفق نشوند.
گاه چنان اتفاق مي‌افتد كه افراد يك سازمان يا اداره، پس از گرفتن حواله‌هاي خود كسي را براي اعزام به محلّ جهت وصول مجموع حواله‌ها انتخاب مي‌كنند، و با اجازه رئيس يا فرمانده كل، وي را بدان جا مي‌فرستند. او پس از انجام دادن مأموريت خود و گرفتن پول حواله‌ها مبلغي بابت هزينه مسافرت و حق الزحمه، به نسبت معيّن هر برات كسر، و بقيه را به صاحبان آنها تسليم مي‌كند.
به كسي كه عوايد دولتي را جمع‌آوري مي‌كند تحصيلدار مي‌گويند. اين كلمه از دو جزء يكي عربي و ديگري فارسي تركيب شده و رويهم به معني مأمور وصول است. تحصيل عربي و به معني گرفتن و دريافت كردن است و حاصل داماHacel dama كه سن ماتيوSaintmathieu در آيه هشتم فصل 27 درباره مزرعه‌اي كه با پرداخت پول خريداري، و به يهودا داده شده تا در ازاي آن عيسي مسيح را رها سازد از اين كلمه اقتباس شده است.
به دست آوردن شغل تحصيلداري شاه آسان نيست؛ زيرا افزون بر به كار بردن انواع ترفندها و دغل‌كاريها و تشبثات براي وصول به مقصود، بايد هم دوستان و حاميان متنفّذ داشت، و هم وثيقه زياد سپرد. حق الزحمه تحصيلداري براي براتهاي
ص: 1263
شهر اصفهان و حومه آن پنج درصد، و براي جاهايي كه يك روز از پايتخت فاصله دارد، و تحصيلدار مخارج سفرش را خود به عهده دارد ده درصد مي‌باشد، و از حواله‌هايي كه براي شاه يا بزرگان گرفته مي‌شود نيز به همين نسبت حق الزحمه برمي‌دارند. بنابراين، آسان مي‌توان محاسبه كرد كه تحصيلداران ديوان محاسبات هر سال قريب پانصد ششصد هزار ليور درآمد بايد بگيرند. وقتي شاه حواله‌اي به يكي از درباريان خود مي‌دهد، وي را ناچار مي‌كند حقّ تحصيلدار را از پيش، برابر رسوم، حتي دو برابر آن بپردازد، و در چنين صورت تحويلدار اصل آنچه را گرفته بدون كسر و نقصان پس مي‌دهد.
بنابر آنچه گفته شد حق تحصيلداري نسبت به نزديكي يا دوري راه، و دشواريهايي كه در كار وصول حواله متصور است، متغيّر مي‌باشد. مثلا تحصيلداري كه مأمور وصول ششصد هزار ليور از هلندياني است كه هر سال در اصفهان ابريشم از شاه مي‌خرند بيش از دو و يك چهارم درصد حق العمل نمي‌گيرند. زيرا نقد كردن چنين حواله هيچ زحمت و دردسر ندارد، و محتاج رفت و آمد مكرر و بحث و گفتگوي زياد نيست.
امّا درآمدهاي تحصيلداران به همين كه گفته شد پايان نمي‌پذيرد؛ زيرا همين كه او و همراهانش به مقصد رسيدند كسي كه بايد حواله را بپردازد ناچار است تا زماني كه كلّيه مبلغ اسمي حواله را نپرداخته از آنان به شايستگي پذيرايي كند، و در خاتمه كار جز از پنج درصد حقوق هديه كوچكي نيز به ايشان بدهد. شگفت اين كه وقتي پول آماده شد تحصيلدار براي تحويل‌گرفتن آن بهانه‌ها مي‌آورد و مديون براي اين كه مأمور پولها را بپذيرد، و وي مجبور به دادن جريمه نشود، از سر ناچاري هديه ديگري نيز به وي مي‌دهد. اما اگر پول نقد فراهم نشود تحصيلدار براي هر هفته تأخير نيم درصد اصل حواله جريمه مي‌گيرد، و هنگامي كه پرداخت كننده در تلاش تهيه كردن پول مي‌باشد تحصيلدار براي نقد كردن ديگر حواله‌ها فعاليت مي‌كند، و همين كه وي و همراهانش مبلغي قابل توجه جمع كردند براي به دست آوردن سود بيشتر يا با آنها به داد و ستد مي‌پردازند يا به ربح مي‌دهند. و چون معمولا حوزه مأموريت تحصيلداران وسيع است، و سفرشان بيش از هجده ماه مدّت مي‌گيرد در طول اين زمان به طرق مختلف سود زياد مي‌برند.
از روي ديگر تحصيلداران در دربار و ديوان محاسبات دوستان و حاميان
ص: 1264
متنفذ دارند و اگر مدتي پولهايي را كه گرفته‌اند تحويل ندهند بر آنان سخت نمي‌گيرند. افزون بر آنچه گفته شد تحصيلداران در جريان مأموريت خود منافع ديگري نيز به دست مي‌آورند. توضيح اين كه چون اينان از پرداخت هر گونه عوارض راهداري معاف مي‌باشند، و بارهاي آنان بازرسي نمي‌شود اشياء گرانبهايي را ميان بارهاي خود مي‌گذارند و بدين نيرنگ بدون پرداختن عوارض مي‌گذرانند.
حواله‌هاي خوب و مساعد آنهاست كه محلّ اقامت پرداخت كنندگان به هم نزديك باشد و نيز به جاي سكونت دائمي تحصيلداران فاصله زياد نداشته باشد.
افزون بر اين خوش حساب باشند و مأموران را به سر ندوانند.
مسؤولان مربوط، به تحصيلداراني كه نظر موافق ندارند براتهايي مي‌دهند كه محل سكونت پرداخت كنندگان تا پايتخت دور، و راه سفر درشتناك باشد. افزون بر اين آنان كه بايد حواله را بپردازند همه بدحسابند، براتها نيز قديمي است و از سالها پيش بلا وصول مانده است. اين تحصيلداران تيره روز سيه ستاره پس از اين كه به رنج و زحمت بسيار به مقصد مي‌رسند چون همه پرداخت كنندگان بيمار دل و بدحسابند و براتها نيز قديمي است غالبا با همه كوشش و تلاشي كه مي‌كنند به نقد كردن همه حواله‌ها موفق نمي‌شوند، و وقتي بازمي‌گردند متّهم به بي‌كفايتي مي‌شوند و به شاه گزارش مي‌شود كه بر اثر كج رفتاري و آتشناكي فلان تحصيلدار همه بدهكاران گريخته‌اند و جلاي وطن كرده‌اند. او ولايت را تاراج كرده، و بر مردم دور افتاده و رنج‌مند و محروم بيدادها روا داشته است. و پادشاه را بدين گونه بر تحصيلدار بي‌گناه خشمگين و سرگران مي‌كنند. گاهي نيز به تحصيلداران مورد نظر نوعي ديگر مساعدت مي‌كنند، و آن چنان است كه بدهي افراد را برات ايشان مي‌كنند، و از اين عمل پنج درصد مبلغ اسمي حواله به عنوان مساعده عايد ايشان مي‌شود.
لازم نمي‌دانم كه شرح دهم مسؤولان ديوان محاسبات از اين خلافكاريها چه سودهاي سنگيني مي‌برند زيرا همه مأموران به آنها هديه مي‌دهند، حقوق بگيران پيشكش تقديم مي‌كنند تا براتهايي به ايشان داده شود كه هم مناطق پرداخت آنها نزديك باشد، و هم پرداخت كنندگان خوش حساب باشند؛ و تحصيلداران از آن هديه مي‌دهند كه هم حواله‌هاي بيشتر دريافت كنند، و هم مأموريتهاي بيشتر و آسان‌تر و بي‌دردسرتر و سودآفرين‌تر به آنان محول شود، و نيز براي تسويه حساب فرصت دلخواه به ايشان بدهند.
ص: 1265
سربازان كه مواجبشان بيش از دويست فرانك نيست، و درجه‌داران و خدمتگراني كه حقوقشان از سيصد چهار صد فرانك تجاوز نمي‌كند از اين اجحافات و غارتگريها بيش از ديگران خشمگين و زيان رسيده مي‌شوند. زيرا براي وصول مواجب ناچيز خود ناچارند از يك چهارم آن چشم بپوشند، و يا هفت هشت ماه به انتظار وصولش روز شماري كنند. من بسياري از صاحبمنصبان و مأموران و كاركنان دربار را ديده‌ام كه به گرفتن حقوق دو سال خدمت خود موفق نشده بودند و همچنان طلب داشتند. تحصيلداراني كه حقوق آنان را غصب كرده بودند با دادن رشوه و هديه به مسؤولان مربوط بزرگ تسويه حساب مي‌گرفتند، و اگر اتفاقا مورد توبيخ قرار مي‌گرفتند چون توبيخ نامه از سوي كساني صادر شده بود كه تحفه و هديه آنان را كاملا رام و آرام كرده بود بر ايشان تلخ و ناهموار نبود.
در زمان پادشاهي شاه عباس بزرگ، سربازان روزگار خوش‌تر و حقوق بيشتر داشتند، اما چون در اين زمان به وجودشان احتياج زياد نيست، حقوق كافي به آنان نمي‌دهند.
ناظران گاهي اين لطف و كرامت را به ساكنان ديه‌ها روا مي‌دارند كه آنان بدهكاريهاي خود را در شهري كه ناظر اقامت دارد بپردازند. و با اين عمل نيك آنان را از سختگيريها و مظالم تحصيلداران خلاص مي‌سازند، و در كاخ خود به حساب تيولها رسيدگي، و برگ تسويه حساب صادر مي‌كنند. امّا معمولا همراه تحصيلداران افراد اعزام مي‌شوند تا هم در كار گرفتن وجه براتها به آنان كمك كنند و هم مانع سختگيري و زجر دادن ايشان شوند تا كشاورزان رنج‌مند و خشمگين و عاصي نگردند.
تحصيلدار هنگام ورود به ده، به خانه رئيس ده يا كدخدا فرود مي‌آيد، و كدخدا وي را به كاروانسرا يا مهمانخانه ده راهنمايي مي‌كند. معمولا در هر ده فاقد كاروانسرا دو مهمانخانه وجود دارد. اما به هر روي تحصيلدار كدخدا را تحت فشار و ناراحتي قرار مي‌دهد تا در جمع آوري ماليات چندان كه مي‌تواند اهتمام ورزد. شغل تحصيلداري مستلزم درايت و متانت و وقار و تجربت بسيار است؛ اگر خويشتندار نباشد و بيش از اندازه سختگيري و خشونت كند دهقانان برمي‌آشوبند و شب هنگام ترك ديار خود مي‌كنند، و چنين پيش آمد به حيثيّت اداريش لطمه شديد مي‌زند، و وي را سخت به زحمت و دردسر مي‌اندازد. او اصولا حق ندارد به كشاورزان، خاصه به زن و فرزندانشان عتاب و پرخاشگري و شكنجه كند، و به وسايل زندگيشان دست
ص: 1266
يازد. تحصيلدار بايد با مآل انديشي و تدبير درست درشتي و نرمي را به هنگام، به كار برد تا عمل كردش از طريق صواب و صلاح بيرون نشود.
مسؤولان ديوان محاسبات مالياتها را در دفاتر مربوط ثبت مي‌كنند، و اگر ناظري در تأديه مبالغي كه گرفته، و تسليم صورت حساب تعلّل ورزد ديوان محاسبات برات به نامش صادر مي‌كند، و پس از اين كه پرداخت، حسابش تسويه مي‌گردد. امّا يك ناظر هوشمند و عاقبت انديش كار را بدين مرحله نمي‌كشاند زيرا در حضرت شاه به داشتن سوء سابقه متهم مي‌گردد، و از روي ديگر هزينه‌اي كه به كار برده، و مخارجي كه صرف خوراك خود كرده جملگي به نرخ اصفهان در حساب مي‌آيد.
اين نيز گفتني است كليه پولهاي خالصي كه به جا مي‌ماند به خزانه پادشاه حمل مي‌گردد، و خزانه پادشاه چونان حفره ژرفناكي است كه هر چه در آن بريزند ناپيدا مي‌گردد و جز اندكي از آن بيرون نمي‌آيد؛ و من هرگز نديده و نشنيده‌ام كه جز براي هديه دادن چيزي از آن خارج كنند، و به ندرت اتفاق مي‌افتد كه غير اين مورد چيزي از خزانه بيرون شود. همه پرداختهاي شاه جز در موارد شاذ و نادر، و آنچه به حساب افراد بيگانه مقيم كشورهاي دور پرداخته مي‌شود جملگي با صدور برات ادا مي‌شود. در سال 1666 شاه عباس ثاني طبق همين روال براتي به مبلغ پنجاه هزار اكو بابت بهاي جواهراتي كه به وي فروخته بودم عوض پول نقد به من داد و من ضمن عريضه‌اي معروض داشتم كه نقد كردن اين حواله براي من ناراحتيها و دشواريهاي زيادي خواهد داشت، و چون اعليحضرت مأموريتهايي به من محول فرموده‌اند كه بايد هر چه زودتر به انجام دادن آن بكوشم دستور فرمايند اين مبلغ نقدا پرداخته شود.
ناظر تقديم كردن اين عريضه را مصلحت شمرد و گفت بي‌گمان جواب موافق دلخواه و مراد تو خواهد بود.
هر كس به هر عنوان پولي از خزانه بگيرد بايد ده درصد آن را به عنوان ماليات پس بدهد، مگر اين كه شاه شخصا كسي را از اداي اين ماليات معاف بدارد، و البته چنين امري هرگز روي نمي‌دهد؛ اما گاهي ممكن است اجازه دهد به جاي ده درصد پنج درصد بگيرند، و با من بدين گونه رفتار كردند.
خزانه پادشاه زير نظر يك خواجه اداره مي‌شود، و همه همكارانش نيز خواجه‌اند. و صدراعظم و رئيس ديوان محاسبات، هيچ كدام از آنچه در آن انباشته شده خبر ندارند، و دور از نظارت ديگران حفاظت مي‌شود. به سخن ديگر گر چه
ص: 1267
مسؤولان ديوان محاسبات از آنچه از ايالات وصول و عايد و وارد خزانه مي‌گردد آگاه مي‌باشند، اما از مقدار و نوع هدايايي كه به خزانه مي‌رسد هيچ گونه اطلاع ندارند. البته صدراعظم مجاز است و مي‌تواند در اين باره اطلاعاتي كسب كند، امّا چون آگاهي در اين امر در محدوده وظايف او نيست بدين كار علاقه ندارد. ناظر كه پيشكار كلّ دربار نيز هست گر چه موظّف است از آنچه وارد خزانه مي‌شود، يا از آن خارج مي‌گردد اطلاعات دقيق و جامع داشته باشد، اما اجازه ندارد درون مخازن مختلفي كه انباشته از طلا و نقره و ديگر نفايس است، پا بگذارد. من يك بار با اجازه شاه همراه ناظر به خزانه رفتم- زيرا هيچ كس جز با اجازه شاه نمي‌تواند پا در آن بگذارد.- زيرا مي‌خواستند لباسهاي مردانه‌اي مانند آنچه مردان اروپايي مي‌پوشند، بدوزند، و گمان من بر اين بود كه چند تن از بانوان حرم هوس كرده بودند ساعتي چند در آن لباس درآيند. در آن روز من و ناظر قريب يك ساعت در انتظار ورود شاه برابر در بر پاي ايستاديم. در طول اين مدت خواجه خزانه‌دار پي در پي به خزانه رفت و آمد مي‌كرد، و در هر بار جواهر زيادي را كه هر يك قيمتي سنگين داشت به من مي‌نمود، و مرا يقين حاصل شد كه اين كار به دستور شاه مي‌كند، و آنچه پنداشته بودم حقيقت داشت، زيرا وقتي از آن جا بيرون آمدم ناظر به من گفت پادشاه هرگز نسبت به كسي اين محبت نمي‌كند.
در همان روزها تقاضا كردم ياقوتي را كه يك بار در سال 1666 ديده بودم بار دگر به من نشان بدهند، چون درباريان به هيركاني سفر كرده بودند، و خزانه‌دار مرا به خوبي مي‌شناخت تقاضايم را پذيرفت. افزون بر اين با اجازه شاه گرانبهاترين و درخشنده‌ترين و زيباترين جواهرات تاج را نشانم داد. ياقوت موصوف به درشتي نصف تخم‌مرغ، و خوش تراش‌ترين، پر آب و رنگ‌ترين و درخشان‌ترين گوهري بود كه در تمامت عمر خود ديده بودم، بر يك نوك اين ياقوت بي‌مانند بي آن كه از تباه شدن آن پروا به دل راه داده باشند نام شيخ صفي را حك كرده بودند، و هيچ يك از مسؤولان نتوانست به من جواب دهد كه اين كنده كاري به فرمان شيخ صفي انجام يافته، يا جانشينانش چنين كرده‌اند.
باري، نفايس خزانه را چنان شتابناك از پيش نظرم گذراندند كه فرصت نيافتم به مراد دل آنها را ببينم. مرواريدهاي خزانه در نظرم زيباترين نفايس آن جلوه كرد. در اين جا رشته مرواريدهايي ديدم كه هر كدام نيم يا سه ربع اون‌Aune درازا
ص: 1268
داشت، و وزن هر دانه افزون بر دوازده قيراط بود. دانه‌هاي اين مرواريدها كاملا گرد و در نهايت تابناكي بود. اما رنگشان مانند رنگ ديگر مرواريدهاي مشرق زمين اندكي طلايي مي‌نمود. علاوه بر اينها مقدار زيادي جواهرات مختلف به رنگهاي گوناگون به من نشان دادند. از جمله بسياري دانه‌هاي الماس كه وزن بيشتر آنها پنجاه تا صد قيراط بود. اما درباره مقدار طلا و نقره آگنده در خزانه، اعتقاد من بر اين است كه هيچ كس نمي‌تواند اندازه قريب آن را بگويد؛ و من نيز اقرار مي‌كنم كه از تخمين كردن آن ناتوانم؛ و وقتي از ناظر و بعضي مسؤولان ديگر در اين باره پرسيدم همان جوابي را كه درباره عوايد شاه شنيده بودم به من دادند، حتي وقتي زيركانه و با مهارت خواستم از زبانشان چيزي بشنوم گفتند: دارايي زيادي است، تنها خدا اندازه آن را مي‌داند؛ هيچ كس زحمت تخمين آن را نمي‌كشد، ثروتي بي‌حساب است.
روزي كه به تماشاي خزانه رفته بودم پرده‌اي را كه جلو ديواري آويخته شده بود كنار زدند، و من در پس پرده انبوهي از كيسه‌هاي آگنده از مسكوك را مشاهد كردم كه از پايين تا آسمانه روي هم چيده بودند، و به تخمين من شماره اين كيسه‌ها از سه هزار افزون بود. در هر كدام اين كيسه‌ها پنجاه تومان معادل هفتصد و پنجاه اكو پول ما فرانسويان مسكوك نقره جا داشت به من گفتند سراسر ديوارهاي همه اتاقهاي خزانه از پايين تا بالا به همين ترتيب كيسه‌هاي پر از مسكوك چيده شده، و گاه‌گاه پولها را به دو كاي طلا تنها مسكوكي كه به ايران مي‌آورند عوض مي‌كنند. خزانه كه قريب چهل قدم مربع وسعت دارد و داراي چندين اتاق است به حرمسرا متصل مي‌باشد. هيچ يك از اتاقهاي خزانه روزن و پنجره ندارد، و شاه و زنان حرمش غالبا مخصوصا هنگامي كه نفايس تازه وارد خزانه مي‌شود به تماشاي آن مي‌آيند، و اين تماشا براي شاه به بهاي گران پايان مي‌پذيرد، زيرا ناچار است به بانواني كه همراهش آمده‌اند از آن نفايس هدايايي بدهد. نام خزانه‌دار آقا كافور است. وي سخت گرفته چهر، دژم‌خوي، سردنفس و پيوسته خشم است، و كمتر كسي به زشت‌رويي او ديده مي‌شود. تنها در حضور شاه قيافه نسبتا آرام به خود مي‌گيرد. در خزانه چندين صندوق وجود دارد كه اختيار گشودن و بستن در آن به دست خزانه‌دار نيست بل كه به مهري ممهور شده كه همواره به گردن شاه آويخته است.
اكنون نوبت آن رسيده كه به چگونگي حساب‌رسي اموال سازمانهاي خالصه و دولتي بپردازم. اين محاسبات در دو مركز بزرگ جداگانه انجام مي‌گيرد. يكي از آن
ص: 1269
دو دفترخانه خاصه، و ديگري دفترخانه كلّ ممالك نام دارد. كلمه خاصه عربي و به معني اختصاصي و شخصي است، و مفهوم ممالك كلّيه ايالات و ولاياتي است كه مجموعا كشور شاهنشاهي ايران را تشكيل مي‌دهند. لفظ دفتر نيز عبري و به معني برگ صورت حساب، لوح مي‌باشد «1»؛ زيرا پيش از آنكه ساختن كاغذ معمول شود مردم براي نوشتن از لوح استفاده مي‌كردند. يونانيان كلمه دفتر را در بيان همين مفهوم به كار مي‌بردند، و در زمان حاضر لفظ دفتر در سراسر مشرق زمين به معني صورت‌حساب و كتابچه ثبت محاسبات استعمال مي‌شود.
دفترخانه كلّ ممالك گرچه از جهاتي بر دفترخانه ديگر مقدم است، اما دفترخانه خاصه به سبب اين كه دايره وظايف و فعاليتهايش دامنه‌دارتر و وسيع است اختيارات و سلطه و نفوذ بيشتر دارد. هر يك از اين دو دفتر داراي سه شعبه مهم مي‌باشد، و در هر كدام شصت منشي و مباشر كه در صفحات آتي به شرح وظايف آنان مي‌پردازم، به كار اشتغال دارند. شعبه نخست دفترخانه خلاصه ناميده مي‌شود كه به معني فاضل‌تر و كامل‌تر، و در اين جا اختصاصا به مفهوم استوارتر و مطمئن‌تر است.
زيرا به مثابه روزنامه رسمي است كه در آن كلّيه درآمدهاي روزانه و هر نوع عوايد ثبت، و انواع حواله‌ها نگهداري مي‌شود؛ و شعبه دوّم دفترخانه توجيه ناميده مي‌شود كه به مفهوم دفتر مخصوص متصديان هزينه است. زيرا مهم‌ترين وظايف مسؤولان اين شعبه تفويض و تسليم براتهايي است كه به پرداخت حقوق يا هزينه‌هاي ضروري ديگر اختصاص يافته است. افزون بر اينها يك دفتر كل براي ثبت درآمدهاي شاه وجود دارد كه همانند دفاتر روزانه است. صورت ريز درآمدها و نام متصديان آنها، همچنين افزايش يا كاهش درآمدهاي شاه كه هر سال عارض مي‌شود، و صورت كلّيه بدهكاران، و براتهايي كه موظّف به پرداختن آن مي‌باشند در آن منعكس شده، به سخن ديگر كلّيه دفاتر خاصه در اين اداره بايگاني مي‌شود.
سومين شعبه دفترخانه لشكرنويس نام دارد. ايرانيان براي بيان و معرفي كردن افراد سپاهي فقط يك كلمه به كار مي‌بردند، و آن لفظ لشكر است، و با بر زبان آوردن
______________________________
(1) در زبان عبري كلمه دفتر وجود ندارد. اين كلمه را از زبان عربي گرفته‌اند و دوتر تلفظ مي‌كنند، و در اصل در هر دو زبان به معني پارشمن‌هايي است كه در نوشتن به كار مي‌بردند، و مجموعه‌اي از صفحات پوست دباغي شده كه ايرانيان در زمانهاي قديم به صورت كتاب درمي‌آوردند و محاسبات خود را رقم مي‌كردند. اصل كلمه يوناني است و تازيان معرّب كرده‌اند.
ص: 1270
همين يك لفظ شكوه و جلال و ابّهت دربار شاه را مي‌نمايانند. در دفاتر اين شعبه مشخصات كامل و وظايف كلّيه سپاهيان اعم از افسران ارشد و جزء، با تاريخ ورود آنان به خدمت ارتش درج شده است. حقوق خدمتگران و افراد سپاهي از روزي قابل پرداخت است كه نامشان در اين دفتر ثبت شده باشد. بنابراين اسم كلّيه كساني كه شاه به خدمت مي‌پذيرد يكان يكان با مشخصات كامل در اين دفتر درج مي‌گردد، و حقوق روزانه هيچ يك بيش از يك سو نيست.
جز دفتر ثبت اسامي خدمتگران نام ديگري نيز به اين شعبه مي‌دهند و آن دفتر سركار است كه منظور از آن دبيرخانه پادشاه مي‌باشد. زيرا بايد نام همه خدمتگران و مباشران شاه بي‌هيچ تفاوت و كم يا زياد در دفتر مخصوص اين شعبه ثبت شود.
اينها كه برشمردم نام شعبه‌هاي اصلي دفترخانه خاصه يعني سرزمين يا ممالك و به مفهوم ديگر قلمرو يا ايالت مي‌باشد؛ و چون دفترخانه خاصه با دفترخانه ممالك داراي دواير همانند با اسامي شبيه يكديگر، و كاركنان و مباشراني برابر مي‌باشد لقبي به هر كدام داده مي‌شود تا از يكديگر متمايز شوند. مثلا براي مشخّص كردن سومين دايره ديوان ممالك آن را دفتر سركار ممالك مي‌نامند. زيرا در اين دفتر وظايف مباشران و جمله سپاهياني كه در اقصي نقاط كشور به هزينه مردمان نگهداري مي‌شوند معيّن مي‌شود.
هر يك اين شعبه‌ها رئيسي جداگانه دارد كه صاحب يا استاد يا صاحب اختيار ناميده مي‌شود في المثل به رئيس دايره اول صاحب توجيه‌Sahebtauzy ,e مي‌گويند. افزون بر اين مأموران و افسران ارشدي هستند كه بر كليه دفاتر ديوان نظارت دارند، و آنان سه‌اند، يكي داروغه كه وظيفه‌اش انتخاب حسابداران و اجراي فرامين و دستورهاي رئيس است. دو ديگر ناظر يا مراقب كه سمت بازرسي دواير مي‌باشد. به سخن ديگر مغز متفكر و نيروي محرّك اين سازمان بزرگ و وسيع مي‌باشد، و بيشتر از ديگران سوء استفاده مي‌كند، و زودتر از كارمندان ديگر ثروتمند مي‌شود.
ميان اين دو ديوان دو نكته قابل توجه و امعان نظر وجود دارد. نخست اين كه با شيوه معمول سراسر كشور به چهار منطقه، به عبارت ديگر به چهار طبقه تقسيم مي‌گردد، و هر يك از ولايات جزو يكي از اين مناطق درمي‌آيد. اين مناطق يا استانها عبارتند از عراق، فارس، آذربايجان و خراسان كه ما فرانسويان نام آنها را به ترتيب
ص: 1271
پارتيدParthide ، پرسيدPerside ، مدي‌Medie و باكتريان‌Bactriane نهاده‌ايم.
نكته دوم اين كه حسابرسيهاي ديوان محاسبات طبق تقويم هجري موافق سالنماي تركي كه دوره‌اش دوازده ساله است انجام مي‌پذيرد. هر يك از سالهاي دوازده‌گانه تقويم تركي چنان كه ضمن بحث درباره علم نجوم به تفصيل شرح داده‌ام به نام حيواني است، و آغاز سالهاي تقويم تركي اعتدال فصل پاييز است.
سازمان اين دو اداره بزرگ از هم مجزاست، هر كدام رئيس جداگانه دارد و هيچ يك در كار ديگري مداخله نمي‌كند. اما چون پادشاه در همه ايالات و ولايات ذي نفع مي‌باشد و داراي منافعي است وزيران بر حسن جريان امور هر دو اداره نظارت مي‌كنند، و صدراعظم بالاخص هر زمان مصلحت بداند فعاليتهاي هر دو اداره را بازرسي مي‌كند.
در دفاتر ديوان محاسبات ممالك، نام كلّيه مأموران كشوري و لشكري هر ايالت، ميزان حقوق هر كدام، اسم كساني كه مي‌ميرند يا به خدمت پذيرفته مي‌شوند، مقدار زميني كه در تيول هر كس است، حقوق هر دايره، صورت ريز درآمدهاي گمركات و عوارض راهداري، و عوايد ارضي دولتي و بالاخره درآمدهاي شاه نوشته مي‌شود. در دفاتر شعبه خاصه نيز محاسبات به همان شيوه كه در ديوان محاسبات ممالك عمل مي‌شود ثبت و ضبط مي‌گردد. بنابراين ديوان خاصه از مبلغ پرداخت حقوق كلّيه افراد تابع خود، و حقوق ساليانه مباشران، خدمتگران و سربازان اطلّاع دقيق دارد. طرز عمل متصديان مربوط بدين قرار است كه بعد از اين كه از رئيس صورت همه افراد آن قسمت، حتي تازه درگذشتگان را دريافت كرد، براتهاي لازم را صادر و تسليم مي‌كند. ديوان ممالك موظف است صورت ريز اقلامي را كه در هر ولايت مصرف شده نگاه بدارد، و اين صورت طبق فهرستي كه ناظران ناچارند در آخر هر سال بفرستند تنظيم و ثبت مي‌شود. هر شاغلي در يكي از دو ديوان خاصه يا ديوان ممالك صاحب حساب است. ديوان محاسبات همانند لابيرانت پيچ و خم زياد و خسته كننده دارد، و هيچ كس نمي‌تواند آسان آسان از تنگناها و سردرگميهاي آن رهايي يابد. سالها پيش زماني كه من هنوز به مضايق دردسرهاي آن آشنا نشده بودم، از سر ناچاري بدان جا مراجعه كردم، و با اين كه هزينه زياد و رنج بسيار تحمل كردم باورم نمي‌شد كه بتوانم خود را از تنگناها و گرفتاريهاي آن برهانم، و به تحقيق رنج و
ص: 1272
زحمت ديگر كساني كه ناچار به مراجعه كردن آن مي‌باشند از صدماتي كه بر من رسيده بسي سنگين‌تر خواهد بود و به دشواري به پايان لابيرانت مي‌رسند.
همه مباشراني كه اراضي شاه را در اختيار دارند، موظفند در پايان مدّت مقرر برگ مفاصا حساب بگيرند، و اين مفاصانامه جز آنست كه پس از فرستادن صورت دخل و خرج هر سال، و تأييد آن دريافت مي‌دارند. اگر سياهه مورد بحث در نظر مراجع مربوط كامل و قانع كننده نباشد ديوان محاسبات تنها وصول آن را به فرستنده اطلاع مي‌دهد، و مفاصانامه صادر نمي‌كند؛ امّا چنانچه سياهه درست و كامل باشد و مورد تأييد قرار گيرد جواب مي‌نويسد: درآمدهاي سال گذشته طبق مقررات رسيده است. و اين تأييديه به منزله تسويه نامه است.
مباشران نادرست و جرمكار دائم نگرانند كه دير يا زود روزي تقلب و خيانتشان آشكار مي‌شود و به عقوبت آن گرفتار مي‌آيند، و بسي بيشتر از آنچه از طريق دغلكاري به دست آورده‌اند از آنان به ستم مي‌ستانند. از روي ديگر چون ديوان محاسبات به انحاء مختلف نسبت به مباشران مظنون اقامه دعوا مي‌كند، آنان كه بدهيهاي خويش را نپرداخته‌اند و تسويه حساب نكرده‌اند، بدبخت و بيچاره مي‌شوند.
زيرا مباشري كه بر اثر نادرستي و خيانتگري شش ميليون ربوده به دلايلي كه بعد بيان مي‌كنم هر چه بكوشد به تأديه تاوان آن توانا نخواهد بود؛ و ديوان محاسبات زماني عميقا به صورت حسابهاي مباشران مظنون رسيدگي مي‌كند كه مطمئن باشد وي مبالغ زيادي اختلاس كرده و سزاوار گوشمالي و عقوبت است.
دعوت به محاكمه براي رسيدگي به حساب بدان سبب نيست كه قسمتي از آن نادرست و بر خلاف صحت تنظيم شده، يا حساب غير روشن و آشفته مي‌باشد، بل كه اعتراضات ريشه‌داري است كه به مباشر وارد مي‌باشد. مثلا پيشكار يا مباشر در صورت حساب مي‌نويسد فلان ناحيه كه هر سال معمولا فلان مقدار محصول مي‌داده، در اين سال بر اثر بروز آفات مختلف، كشاورزان زمينهاي مزروعي خود را رها كرده و رفته‌اند و بيشتر زمينها خالي از كشت مانده است؛ و ديوان محاسبات در برابر اين معاذير غير موجّه هر چه كوتاه‌تر جواب مي‌دهد، اين ادعاها و عذرها همه نادرست و باطل است و اطلاع كامل حاصل است كه هيچ آفتي در منطقه بروز نكرده و محصول بسيار خوب بوده است، و با آنچه كم آمده و ربوده شده تفاوت زياد است.
گفتني است كه ديوان محاسبات در مورد دعاوي خود هرگز جانب انصاف را
ص: 1273
رعايت نمي‌كند، و واقعيّت اين است كه مباشر آنقدر كه ديوان محاسبات نسبت نادرستي به وي مي‌دهد دغلكاري و حساب سازي نكرده است، و از همين هنگام ميان مباشر يا پيشكار و ديوان محاسبات بحث و گفتگوهاي تند و طولاني آغاز مي‌گردد، و در پايان مباحثات علّت كمبود درآمد هزينه‌هاي زياد و بي‌مورد به حساب مي‌آيد؛ زيرا مأموراني كه ديوان محاسبات براي تحقيق و كشف حقيقت بدان جا مي‌فرستد غالبا مدّت سفرشان شش ماه به طول مي‌انجامد، و وقتي مباشر متقابلا دسته ديگري از كشاورزان را گرد مي‌آورد، تا عليه گفته‌هاي وي شهادت دهند، و آسان مي‌توان پيش بيني كرد كساني كه به جانبداري از منافع و مصالح پادشاه رأي مي‌دهند قول و گواهي‌شان چه اندازه مقبول‌تر است.
در طول مدتي كه مباشر يا پيشكار همچنان با ديوان محاسبات بر سر گفتگو و كشمكش‌هاي قهرآميز است، كلّيه دارايي و سندهايش توقيف است، و همين امر دفاع و تبرئه‌اش را غالبا غير ممكن مي‌سازد، و بهترين وسيله رهايي از اين كشمكش و دردسر پر مخاطره آنست كه وسيله تقديم هداياي ارزنده به وزيران، زنان حرمسرا و خواجه‌سراها، پايمردي آنان را به سود خود برانگيزد، يا شاه به خاتمه دادن كشمكش فرمان دهد؛ يا رئيس ديوان محاسبات به سمت ديگري انتخاب شود كه در اين صورت طبعا ماجرا منتفي و پايان يافته تلقّي مي‌گردد. اما ساده‌ترين و مطمئن‌ترين راه خلاصي آنست كه با اتّخاذ روش مسالمت آميز بدهيهاي خود را بپردازد و مفاصا حساب بگيرد، و گرنه حدّاقل نيمي از دارايي خود يا تمام آن را در اين مبارزه بدفرجام به نفع پادشاه از دست خواهد داد.
اما روش عمل در اين ديوان‌ها چنين است كه اگر كسي درخواست چيزي از شاه داشته باشد يا بخواهد در مورد ستمي كه بر او رسيده از معظم له دادخواهي كند بايد عرضحالي بنويسد و به دست خود يا وسيله يكي از درباريان مهم به وي برساند.
شاه ايران همه عرايضي را كه هر جا اعم از قصر يا مكان ديگر به او تقديم شود مي‌گيرد.
چون هميشه سوار بر اسب از قصر بيرون مي‌شود به اشارت چشم به خدمتگري كه پياده در كنارش مي‌رود فرمان مي‌دهد كه عرضحال دادخواهان را بگيرد. افزون بر اين چون همواره آهسته مي‌گذرد متظلمان فرصت مي‌يابند شكايت نامه‌هاشان را به دست خود تقديم كنند. ارشد نگهبانان كاخ كه به مثابه رئيس تشريفات است معمولا مأمور و مسؤول عرضحالها مي‌باشد. زيرا تنها اوست كه همواره در حضور شاه است، و براي اجراي
ص: 1274
فرامين شاه پيوسته تلاش و فعاليّت مي‌كند.
شاه بنا به اراده خود در ساعت، يا در سر فرصت به صدراعظم يا ناظر اعظم دستور مي‌دهد كه عرضحالها را بخواند. آن كه نامه‌ها را مي‌خواند پاسخهايي را كه شاه تقرير مي‌كند بر حاشيه آنها مي‌نويسد سپس يا به صاحب نامه‌ها مي‌دهد تا فرمان شاه درباره آنها اجرا گردد يا مستقيما به وزير يا مباشري مي‌سپارد كه انجام دادن دستور به عهده اوست، و بالاخره به منشيان مخصوص مي‌دهد تا پس از نوشتن دستورهاي كافي به متصديان مربوط بدهد. اما اگر موضوع مهمي پيش آيد و قرار باشد كه فرمان شاه با سرعت بيشتري ابلاغ شود، منشي مخصوص عريضه يا عرضحال را هر چه باشد با فرمان شاه نزد منشي كل مي‌فرستد. او مضمون نامه را با توجه به فرمان شاه طبق تشخيص و سليقه خود تنظيم، و نكات اساسي آن را كاملا روشن مي‌كند، و به صدراعظم مي‌سپارد. او نيز پس از اين كه ملاحظه و تصويب كرد براي منشي اول كه واقعه نويس ناميده مي‌شود مي‌فرستد. وي رونوشت آن را برمي‌دارد، و اگر مضمون فرمان متضمن دستوري باشد كه بايد عامه آگاه شوند در قسمت سفيد بالاي نخستين سطر اين جمله را «فرمان جهان مطاع شد» به دست خود مي‌نويسد، و فرمان را براي ملاحظه صدراعظم مي‌فرستد، پس آن گاه براي توشيح به محضر شاه تسليم مي‌گردد. وقتي شاه فرمان را مهر كرد صدراعظم نيز مهر مي‌كند، و آن را براي طيّ مراتب اجرا به منشي خود كه سمت نظارت و بازرسي نيز دارد، مي‌دهد.
گفتني است اگر فرمان به مهر كوچك ممهور باشد منشي به منظور تأييد آن را مهر مي‌زند- وي مجاز نيست به احكامي كه با مهر بزرگ ممهور شده مهر بزند- و بالاي مهر صدراعظم مي‌نويسد «به فرمان جهان مطاع شفاهي اعليحضرت» و سپس نامه را براي كسي كه عريضه وسيله وي به محضر شاه تقديم شده بود مي‌فرستد.
روش و شيوه ثبت فرمانهاي شاه در دفاتر مربوط بدين گونه است كه به شرح آمد، به سخن ديگر رسم بر اين جاري است نام كسي كه در شمار شاغلين ديوان ممالك يا تشكيلات خاصه درمي‌آيد بايد در دفاتر مربوط ثبت شود. براي اجراي اين منظور اصل نامه و فرمان، و اگر اصل حكم نباشد پيش نويس آن را نزد رئيس ديوان محاسبات مي‌برند تا وي دستور ثبت آن را بدهد، و او بر ظهر آن مي‌نويسد: «ثبت گردد» سپس براي تأييد به دفتر صاحب منصبان فرستاده مي‌شود، و در آن جا به منظور تأييد عبارت «وارد دفاتر سركار همايون شد» بر آن نوشته مي‌شود. و بعد از اين كه
ص: 1275
لشكرنويس آن را امضاء كرد مسؤول ديگري عبارت «صحيح است» را ذيل آن مي‌نويسد، و پيش ناظر يا بازرس مي‌برد، و پس از اين كه او نيز عبارت «ملاحظه شد» را بر آن نوشت به اداره مخارج مي‌فرستند، و مسؤول آن اداره بعد از مطالعه مدارك آن را وارد دفتر مي‌كند، بر آن مي‌نويسد «وارد شد» و در كنار مهرهاي ديگر كه بر آن زده شده مهر خود را مي‌زند. سپس به همين ترتيب رئيس دفتر خلاصه كه دفترش به منزله روزنامه ديوان است آن را تحت بررسي قرار مي‌دهد و مي‌نويسد «مطالعه شد» و سرانجام پيش مستوفي اوّل دربار مي‌برند، و او كمي بالاتر از مهر ديگران، دگربار آن را مهر مي‌كند.
گفتني است كه كلّيه ادارات و دوايري كه حكم براي ثبت در دفتر بدانجا احاله مي‌شود از آن رونوشت برمي‌دارند، و همان مقررات كه در ديوان خاصه نسبت به آن اعمال مي‌گردد، در ديوان ممالك اجرا مي‌شود. و من در اين جا صورت حكمي را نشان داده‌ام تا معلوم گردد پس از اين كه حكمي براي مهر كردن و ثبت در دفاتر به چندين دايره فرستاده شد در پايان كار به چه صورت درمي‌آيد.
روي مهرهايي كه وزيران و بزرگان و رؤساي ادارات و دواير و ديگر افراد مسؤول به مدارك مي‌زنند فقط اسم آنها حك شده، و من چنان كه مي‌نگريد نقش چند مهر را به صورت حقيقي يعني اندازه واقعي آن آورده‌ام.
اين نكته درخور تذكر است كه اصولا فرمانهاي شاه را به دو دليل در دفاتر معيّن ثبت مي‌كنند. نخست براي اين كه اگر اصل مدارك گم شد رونوشت آن در دفاتر ثبت شده باشد. دو ديگر اين كه درج رونوشت احكام در دفاتر، نشان اهميت و اعتبار آنها مي‌باشد از اين رو اگر حكم يا فرماني متضمّن سرافرازي اركان دولت صادر گردد يا به سود پادشاه باشد نخست ثبت، و از آن پس صادر مي‌كنند. اما اگر درخواست كننده بخواهد از مزاياي ثبت احكامي كه به نام اوست در دفاتر مربوطه بهره‌مند شود بايد هزينه آن را بپردازد. مخارج ثبت حكم زياد، و نسبت به موضوع و اهميت آن متفاوت است. مثلا هزينه ثبت حكمي كه براي گيرنده آن سودمند است، مانند حكم استخدام يك سرباز يا يك كارمند قريب بيست و پنج اكو خرج دارد.
وقتي حكم مأموريتي به كسي مي‌دهند اگر بخواهد رونوشت رسمي آن را داشته باشد تا ناچار نباشد اصل حكم را در موارد زياد ارائه دهد مي‌تواند با مراجعه به قاضي مدني و پرداخت بيست سو آن را به دست آورد.
ص: 1276
مقررات دو ديوان محاسبات بدين صورت است كه به شرح آمد. اقرار مي‌كنم كه طيّ اين مراحل، دشوار و طولاني است؛ اما با اعتقاد و اطمينان كامل مي‌گويم اگر سپردن اين راه سخت خسته كننده و ملال‌آور است در عوض مي‌توان در هر زمان و هر حال با روشني و صحّت تمام از كلّيه اموري كه در اين زمينه مربوط به شاه است اطّلاع حاصل كرد.
ما اروپاييان محاسبات خود را در دفاتر مجلّد و شيرازه شده درج مي‌كنيم، اما روش ايرانيان نه چنين است. آنان حسابهاي خود را روي طومار يا برگهاي ولانت، (برگ دفتر سوش‌دار) مي‌نويسند و ما كلمه ولوم‌Volume را كه به معني طومار است از آن لفظ گرفته‌ايم. همچنين ما اروپاييان كاغذهاي خود را تا مي‌كنيم، اما مردم مشرق زمين چون كاغذهاشان شكننده است، و اگر تا كنند پاره مي‌شود لوله مي‌كنند.
طول اين طومارها گاهي از بيست اون‌Aune درمي‌گذرد، و مي‌توان از يك طومار يك دفتر پرداخت. آنان مي‌توانند با چسباندن لب برگهاي كاغذ به هم چندان كه بخواهند بر طولش بيفزايند، و معمولا فقط بر يك روي كاغذ مي‌نويسند. قطع دفاتر محاسباتي آنان كه معمولا از اوراق ولانت درست شده نسبتا دراز است، اما عرض آنها به اندازه پهناي دفاتر ما كه هم صفحاتش شماره‌دار است و هم بر هر دو روي آنها نوشته مي‌شود، نمي‌باشد. برگهاي دفاتر آنها روي هم، ميان دو تخته كه به ضخامت جلد كتابهاي قديمي ماست، جاي دارد و روي تخته‌ها صفحه‌اي از چرم كشيده شده است. لبه‌هاي اين دو تخته از هر سو به اندازه نيم انگشت عريض‌تر از صفحات كتاب مي‌باشد.
بدان سان كه وقتي جلد بسته مي‌شود اوراق دفتر كاملا محفوظ مي‌ماند.
ظاهرا چنين مي‌نمايد كه جا به جا كردن يا ربودن اوراق چنين دفترها به منظور اعمال تقلّب از تصرّف كردن در دفاتر جلد شده ما اروپاييان بسي آسان‌تر است، اما چنين نيست، و امكان تقلب كردن در آنها دشوار، بل كه محال مي‌باشد. زيرا هر ورقي چند مهر دارد، و به همين دليل عوض كردن اوراق آن شدني نيست. از روي ديگر براي اينكه پس از تكميل مندرجات هر برگ، در محلّي از صفحات كه ننوشته سفيد مانده به قصد سوء چيز ننويسند، قيد مي‌كنند كه سفيد است.
ايرانيان نوشته‌هاي كاري و مهمّ خود همچنين طومارهايشان را در كيسه‌اي چرمين يا پارچه‌اي نگهداري مي‌كنند.
ص: 1277

فصل نهم منشيان و مهرهاي دولتي و سلطنتي‌

اكنون كه در فصل پيش مشاغل مهمّ ايران و وظايف عمده صاحبمنصبان دربار و مسؤولان ديوانهاي محاسبات به شرح تمام گفته شد مناسب و بجاست وظايف ديگر مباشران دولت بيان شود. آنان عبارتند از سه منشي كه مسؤوليّت تنظيم احكام به عهده آنهاست، و ديگر دو مهردار، و دوات‌دار كه همواره در حضور پادشاه مي‌باشد، قلمدانش پرشالش است و يك طومار كاغذ همراه دارد تا فرمانهاي شاه را فورا بنويسد.
ارشد و مهتر منشيها منشي الممالك خوانده مي‌شود، و وظيفه‌اش تنظيم و ارسال احكامي است كه بايد به سراسر كشور يا اختصاصا به يكي از ايالتها فرستاده شود، و به مهر بزرگ ممهور شده باشد، منشي دوم رقم نويس ناميده مي‌شود و وظيفه‌اش تنها رسيدگي و تنظيم امور اداري ديوان است.
اما كار سومين منشي كه حكم نويس خوانده مي‌شود نوشتن و تنظيم كليه احكام مربوط به امور اداري ديوان خاصه و ديوان ممالك مي‌باشد كه بايد به مهر كوچك آراسته گردد.
مهرداران نيز سه نفرند؛ يكي از آنان خواجه حرمسراست كه ايرانيان وي را مهردارباشي مي‌خوانند و غالبا ملازم پادشاه است. كار مهرداران تنها اين است كه به احكام مهر مي‌زنند؛ نه مرئوس دارند، و نه سازماني. يكي از اين سه، تنها مسؤوليت مهر كردن احكام ارتش را دارد، و براي اين كه از ديگر مهرداران باز شناخته شود به او مهردار قشون مي‌گويند. مهرهاي بزرگ در صندوقچه‌اي كه در حرمسرا جا دارد حفاظت مي‌شود. آنها را با رشته‌اي ابريشمين به هم مي‌بندند، سر رشته را از ميان دو
ص: 1278
چفت صندوقچه مي‌گذرانند، و با مهري كه همواره با رشته‌اي به گردن شاه آويخته است مهرموم مي‌كنند. معمولا مادر شاه از صندوقچه محتوي مهر حفاظت مي‌كند؛ و مردمان مشرق زمين بر عموم، چيزهاي گرانبهاي خود را بدين گونه نگهداري مي‌كنند.
يعني آنها را در يك دستمال يا در يك كيسه مي‌بندند، و آن را چنان كه گفتم در صندوقچه‌اي مي‌گذارند. باري هر زمان شاه بخواهد در صندوقچه را بگشايد خواجه‌اي كه صندوقچه سپرده به اوست آن را به حضور مي‌آورد، و شاه براي اين كه باور كند صندوقچه همچنان سر به مهر است كاملا بدان نگاه مي‌كند. اين روش مطمئن‌ترين و آسان‌ترين طرق نگهداري اشياء گرانبهاست؛ زيرا نه ناچار است كليدهاي متعددي در جيبش بگذارد، و نه نگران گم شدن كليدها باشد، و به اعتقاد من مهم‌ترين دلايلي كه در مشرق زمين بر خلاف كشورهاي اروپايي، قفل در آن جا زياد به كار نمي‌رود، اعتبار و ارزش چندان ندارد اتّخاذ همين رويه است.
مهر بزرگ معمولا روزهاي جمعه به كار مي‌رود. در اين روز كيسه‌اي را كه محتوي اسناد و احكامي است كه بايد به مهر بزرگ آراسته گردد به حرمسرا مي‌برند.
چنانچه شاه در آن جا حضور داشته باشد، صندوقچه را پيش وي مي‌آورند، و مهردار مهرموم را به وي نشان مي‌دهد تا ببيند مهر به همان نشان است كه بوده است. آن گاه شاه به شكستن مهرموم فرمان مي‌دهد. مهردار مهرهاي بزرگ را از صندوقچه بيرون مي‌آورد، اسناد و احكام را يكان يكان مي‌خواند، جايي را كه بايد مهر بر آنها زده شود با سر انگشتش كمي تر مي‌كند، و مهر مخصوص را به شاه تقديم مي‌كند، و وي بدين سان همه اسناد و احكام را مهر مي‌كند و غالبا به مهردار اجازه مي‌دهد كه خود آنها را مهر بزند. مركّبي كه در مشرق زمين براي مهر كردن اسناد به كار مي‌برند سفت‌تر از مركبي است كه ما اروپاييان مصرف مي‌كنيم. آنان محلي را كه بايد مهر بر آن زده شود معمولا با نوك زبان يا با سر انگشت اندكي مرطوب مي‌كنند؛ به سخن ديگر مردمان مشرق زمين براي نمناك كردن جاي مهر تقريبا همان روشي را به كار مي‌برند كه ما اروپاييان براي چاپ كردن كاغذ انجام مي‌دهيم.
اگر شاه از حرمسرا بيرون نيايد يا مهر كردن احكام و اسناد را به روز ديگر موكول مي‌كند يا دستور مي‌دهد نامه‌ها را به اندرون ببرند، و خواجه مهردار آنها را مهر مي‌كند.
در مغرب زمين اسناد و احكام را به جاي مهر امضا مي‌كنند، و به اعتقاد من هر
ص: 1279
كس مي‌داند در مشرق زمين مردم به اين كار آشنا نيستند، امضا كردن را نمي‌دانند، و همه اسناد را يا مهر مي‌كنند يا نشان انگشت دست خود را روي آن مي‌گذارند و بيم گم شدن مهر آنان در ميان نيست زيرا آن را با رشته محكمي به گردن خود مي‌آويزند، و ميان پيرهن و زير پيراهن خويش پنهان مي‌كنند، و تنها هنگام رفتن به گرمابه آن را از گردن خود بيرون مي‌آورند.
در مغرب زمين گاهي جعل امضا مي‌كنند، اما در مشرق زمين جعل مهر هرگز اتفاق نمي‌افتد. برخي اشخاص مهر خود را به جاي نگين در انگشتري نصب مي‌كنند.
اين مهرها را از عقيق به صورت بيضي يا چهارگوش به اندازه يك دينار مي‌سازند، و بر آن نام صاحب مهر و كلمه يا آيه‌اي از قرآن را حك مي‌كنند زيرا مردمان مشرق زمين عنوان و نام خانوادگي ندارند. گاهي نيز به جاي نام صاحب مهر يك يا دو مصراع روي آن مي‌كنند، چنان كه من مهر مريم بيگم عمّه شاه را ديده‌ام كه بر آن اين بيت نقش بود:

دارد اميد به لطف الله‌شاهزاده بيگم بنت صفي شاه

و روي مهر صدراعظم اين بيت حك بود

مظفر از كمال دين و عقل است‌سيد مير شاه از جان خادم خاص

شاه سه مهر بزرگ و دو مهر كوچك دارد. مهر پنجم گرد و كاملا شبيه مهر اول است. سجع مهرهاي بزرگ يعني آنچه بر آنها حك شده يكسان و به فارسي چنين است: بنده شاه ولايت سليمان است.
پيش از اين به مناسبت ياد كرده‌ام كه ايرانيان بر اين اعتقادند كه فرمانروايي بر سراسر گيتي اعم از حقوقي و ديني حقّ خاص پيغمبر، و پس از وفاتش حقّ جانشينان اوست. دوازدهمين جانشين پيغمبر حضرت محمد مهدي است كه از سلاله دختر اوست. وي اكنون غايب است و از زمان غيبت تا هنگام ظهورش در دنيا پادشاه الهي و مدني وجود ندارد. همچنين چنان كه پيش از اين گفته‌ام ايرانيان به جدّ بر اين باورند كه حضرت محمّد مهدي نمرده، و به مشيّت خداي بزرگ در جايي كه هيچ كس نمي‌داند به سر مي‌برد، و هر زمان خدا بخواهد ظهور مي‌كند، و سراسر گيتي را زير فرمان خود درمي‌آورد، و ممكن است هر دم ظهور كند.
ايرانيان چنان بر اين عقيده راسخند، و اطمينان كامل دارند كه در اصفهان و دو شهر مهمّ ديگر در هر كدام يك طويله مخصوص اسبهاي امام صاحب الزمان ساخته‌اند تا بنمايند وي نمرده و زنده است. در هر يك اين طويله شبان روزان چند
ص: 1280
اسب با ساز و برگ كامل و آراسته نگه مي‌دارند تا در لحظه ظهورش براي سواري وي آماده باشد.
پادشاهان ايران به منظور مزيد سرفرازي و افتخار خويش بر اين دعوي‌اند كه از سوي پدر از دودمان امامند، و از جانب آنان بر خلق حكومت مي‌كنند، و اعتراف مي‌كنند كه جز نگهباني سلطنت در زمان غيبت امام هيچ حق و امتيازي ندارند. البته اين سخن از آن بر زبان مي‌آورند كه صدق ارادت خود را نسبت به امام به خلق بنمايند، و به همين نيّت خود را بنده امام مي‌شمارند. چنانكه آنچه بر مهرشان حك است بيانگر همين معناست؛ و بر آنچه گفته‌ام مي‌افزايم كه پادشاهان ايران زير عنوان بندگي امام برجسته‌ترين و باشكوه‌ترين لقبها را كه تنها ذهن و نيروي تخيّل ايرانيان توان و استعداد تصور آنها را دارد بر نام خود مي‌افزايند. بنده كه كلمه‌اي فارسي و به معني غلام و برده است از لفظ بند گرفته شده كه به معني رشته و زنجير است.
اما جمله‌اي كه روي مهرهاي كوچك حك شده با آنچه روي مهرهاي بزرگ نقش شده كمي تفاوت دارد زيرا به جاي دين كه به معني مذهب است كلمه ولايت آمده كه به معني سرزمين مي‌باشد «1» اما در زبان فارسي معني و مفهوم اين دو لفظ يكي است زيرا به اعتقاد ايرانيان پيشواي روحانيت دارنده سلطنت نيز هست، و جانشينان امامان بايد هم بر امور دنيوي و هم بر امور ديني و روحانيت پادشاهي كنند، و براي اين كه جمله به زبان فرانسوي دقيق‌تر و زيباتر و رساتر برگردانده شود بايد چنين گفت:
سليمان به حكم قانون حقيقي نايب امام پادشاه واقعي جهان است.
سال 1080 تاريخ تاجگذاري مجدّد شاه پس از سي ماه تاجگذاري اول اوست. گرداگرد مهر بزرگ شاه يك رباعي كه معني آن خواهد آمد نقش شده، و در توضيح مطلب بايد گفت كه حضرت علي نخستين امام يعني اولين جانشين حضرت پيغمبر است. افزون بر اين داماد و پسر عموي وي نيز هست، و چون او پيشواي شيعيان ايران مي‌باشد تفسيري كه از قرآن كرده مورد اعتقاد و توجه كامل ايرانيان مي‌باشد.
ايرانيان نامش را هميشه بر زبان دارند، و همواره مورد احترام و تكريم آنان مي‌باشد.
______________________________
(1) ولايت به معني سرزمين، خطه، كشور، مملكت، ملك پادشاه و زمين آبادان مي‌باشد و معني مصدريش مالك امر شدن، تصرف كردن، متكفل كار كسي شدن، دوست داشتن، ياري دادن، پادشاهي راندن است.
ص: 1281
هر چند كمي از خوانندگان زبان فارسي مي‌دانند «1» من اين قطعه را به اين زبان مي‌نويسم تا دست كم وزن و قافيه زبان فارسي را دريابند.

جانب آن كه با علي نه نكوست‌هر كه گو باش من ندارم دوست
هر كه چون خاك نيست بر در اوگر فرشته است خاك بر سر او

در ترجمه چهار مصراع اين قطعه يا دو بيتي دو نكته وجود دارد كه در تورات نيز نظير آن هست، و من بدين صورت ترجمه و شرح كرده‌ام: سر نهادن بر خاك در علي كلمه به كلمه بدين معني است: خود را بر درگاه او چون خاك خوار انگاشتن؛ درگاه به معني قلمرو سلطنت، تخت پادشاهي، شكوه، توان‌مندي، يكي از اين دو تشبيه مي‌باشد كه در همين معني در آيه 17 فصل 22 و آيه 60 فصل 24 سفر پيدايش آمده است كه خاكناك شدن در برابر كسي به معني فروتني كردن، و خويش را مستمند و حقير شمردن است؛ و شبيه اين جمله‌ها هنگام سخن گفتن و مناجات كردن پيغمبران با خدا بر زبان آنان مي‌رود، چنان كه خواهند بگويند: من در برابر عظمت تو جز ذرّه‌اي خاك و خاكستر بي‌مقدار نيستم، و نيمه دوم مصراع آخر قطعه كه تمثيل خاك بر سر او مي‌باشد به معني خاك مرگ بر او، نابود باد، بميراد است.
دور ديگر مهر بزرگ نام دوازده امام يعني جانشينان بر حق پيغمبر حك شده كه از حضرت علي آغاز شده؛ پادشاه دودمان خود را از شجره امامان مي‌شمارد و از آن جهت نام امامان بر مهر خود نقش كرده كه خويش را بدان خاندان منسوب دارد.
مهرهاي بزرگ كه از فيروزه‌هاي نسبتا كلفت مي‌باشد از زمان شاه عباس كبير مي‌باشد. مطالب آن را جانشينانش سترده‌اند، و نام و تاريخ سلطنت خود را بر آنها نقش كرده‌اند، و مهر بزرگ شاه سليمان همان مهر شاه عباس ثاني است كه اسم خود را بر آن حك كرده است.
جنس مهر كوچك يك پاره ياقوت مربع زيبا و خوش آب و رنگ است، و مهر چهارم كه من سفارش كرده‌ام شكل آن را بكشند از زمرد مي‌باشد.
مهر مربع شكل بزرگ را منحصرا به احكام خاصه مي‌زنند، نوشته‌هاي مربوط به كلّيه امور كشور از جمله قراردادها، مكاتبات با بيگانگان، اجاره‌نامه‌ها، و احكام را با يكي ديگر از مهرهاي بزرگ ممهور مي‌كنند؛ و مهر بزرگ سوم منحصرا براي تسجيل
______________________________
(1) منظور شاردن خوانندگان زبان فرانسوي است.
ص: 1282
امريه‌ها و احكام نظامي به كار مي‌رود. همچنين مهرهاي كوچك ديگر را پاي اسناد و مراسلات مالي، و احكام دربار، و مكاتبات و اسناد مربوط به املاك پادشاه مي‌زنند.
معتبرترين مهرها كه براي مهركردن احكام مهم به كار مي‌رود مهر مربع بزرگ است، و به همين جهت شاه آن را همواره به گردن خود مي‌آويزد، و اجداد وي از زمان شاه عباس چنين مي‌كرده‌اند.
مهرهاي مهم را به نام يكي از پادشاهان بزرگ ايران همايون مي‌نامند «1»، و مهرهاي كوچك مهرهاي «حكم جهان مطاع» نام دارند، زيرا اين مهرها پاي احكامي زده مي‌شوند كه با اين عبارت آغاز مي‌شوند. و اين فرمانها خطاب به مأموراني فرستاده مي‌شود كه بايد آنچه را در آن نوشته شده مو به مو و قاطعانه انجام دهند، و گر چه اجراي آنها به بهاي جانشان تمام شود.
مهر كوچك ديگر به دست خواجه سرايي سپرده شده كه خزانه‌دار پادشاه است، و نفوذ و حوزه قدرتش بسي افزون‌تر از مقام ظاهري اوست.
پيش از اين نيز ياد كردم كه مردمان مشرق زمين چنان كه در اروپا رسم است اسناد و نوشته‌ها را امضا نمي‌كنند، و به جاي امضا مهر مي‌زنند. اما اين روش اختصاص به مسلمانان دارد، و غير مسلمانان اصولا مهر به كار نمي‌برند. و توجه بدين نكته مرا بر آن مي‌دارد كه باور كنم كه زادگاه دانش هندوستان بوده، نه كلده و عربستان؛ زيرا بي‌گمان مهر براي جبران ناداني و بي‌سوادي مردم در وجود آمده، نتيجه اين كه اين وسيله ميان ملتها و جماعتهايي رواج يافته كه خط نوشتن نمي‌دانسته‌اند. دانشمندان ايران نيز بر همين اعتقادند و تأكيد مي‌كنند چون در سرزمين عربستان جز عدّه بسيار كمي از مردم كه نويسنده عامه بودند نوشتن نمي‌دانستند لاجرم خلق براي جبران اين نقص مهري به نام خود نقش مي‌كردند تا براي تصديق و تأييد مطالبي كه به نام آنها نوشته مي‌شد به كار برند. پيغمبر اين كار را به روش ديگري انجام مي‌داد بدين معني كه به جاي مهر تمام كف دست خود را با مركب سياه مي‌كرد و به كاغذ مي‌زد. امپراتوران عثماني نيز به تقليد از حضرت پيغمبر چنين مي‌كنند و به خود مي‌بالند. آنان نيز كف دست خويش را به مركب مي‌آلايند، و بالاي احكام و فرامين خود مي‌فشارند، گويي كه نشان سلطنتي ايشان نيز همين است، و
______________________________
(1) همايون به معني خجسته و باشكوه است و هيچ يك از پادشاهان ايران همايون نام نداشته است.
ص: 1283
پادشاهان قسطنطنيه بدين كار مي‌بالند.
من گفتار مربوط به چگونگي حكومت در ايران را با ذكر مطالب مشروح در ذيل به پايان مي‌برم و تأكيد مي‌كنم كه قضاوت من در اين باره مرهون اقامت مدتي نسبتا دراز در اين سرزمين و تحقيق و بررسيهاي زياد است.
به اعتقاد من در كلّيه قوانين و در همه عادات و رفتار ايرانيان نشانه‌هاي انسان- دوستي به روشني هويداست، و بسي بيش از آنچه در يك حكومت خودكامه و مطلق العنان مي‌توان توقع و اميد داشت اصول بشر دوستي حاكم است؛ و آيا در اقطار جهان هيچ كشوري مي‌توان يافت كه ملت براي اداي ماليات چنين تحت آزار و فشار نباشد، ماليات سرانه ندهد، و از دادن عوارض كلّيه مواد ضروري براي خوراك و پوشاك معاف باشد؟ آيا در هيچ سرزمين حكومت با مردم چنين حد به مدارا و معدلت رفتار مي‌كند؟ ايران مملكتي است كه جامعه آن به دو طبقه ارباب و رعيّت تقسيم شده، و درآمدها به تناسب تقسيم مي‌شود، حتي محروم‌ترين و بي‌نصيب‌ترين افراد رنج بسيار نمي‌برند. آيا تسهيم محصولات ميان مالك و زارع از اجاره كاري، و اين كه اجاره دهنده محصول را چنان قيمت كند كه كشتگر مغبون گردد، بهتر نيست؟ و از آن گونه تعديات و زورگوييها كه بعضي مالكان بي‌انصاف نسبت به كشاورزاني كه در مزارع ايشان كشتگري مي‌كنند رجحان ندارد؟
آيا نظم و آييني كه ميان سپاهيان برقرار كرده‌اند درخور آفرين نيست؟ مي‌توان باور كرد در هيچ سرزمين افراد سپاهي بدين آسودگي و خرّمي كه در سرزمين ايران زندگي مي‌كنند وجود ندارد. بي‌هيچ نگراني چنان آرام و بي‌دردسر به كارهاي خود سرگرمند كه حتي فرمانده مستقيم خود را نمي‌شناسند، و از سوي ديگر چنان كشور آرامي دارند كه مي‌توانند چندان در زمينه‌هاي مختلف به فعاليّت بكوشند كه نه تنها رنجي از ايشان به مردم نرسد، بل كه شناخته نمي‌شوند، و زحمت و سنگيني بر دوش ديگران ندارند. آيا شيوه‌اي درست و پسنديده نيست كه افسران و سپاهيان طبق ضوابط و اصولي كه تقلب در آنها امكان ندارد حقوق خود را دريافت كنند، زيرا با اتّخاذ اين روش معقول نه به نام كسي كه وجود ندارد حقوق پرداخته مي‌شود و نه صاحب‌منصبان مي‌توانند حقوق افراد سپاهي را پاي مال كنند. خلاصه اين كه بيشتر قوانين و نظامات ايران به نفع رعايا تنظيم شده، و هر زمان پادشاهي دادگر و بيداردل و رعيّت‌نواز بر اريكه سلطنت تكيه زند، در اجراي قوانين سختگير باشد و از
ص: 1284
خلافكاريهاي وزيران بدآيين و زشتگار به شدت جلوگيري كند مي‌توان باور داشت كه كشور ايران شكوفاترين و خوش فرجام‌ترين و نيك‌بخت‌ترين ممالك است، و اين وضع خوب در زمان پادشاهي شاه عباس بزرگ كاملا برقرار بود، گر چه در اوايل سلطنتش قدرت و فرمانش از بيست فرسنگي دور از پايتختش نفوذ نداشت، اما بر اثر همت و تدبير، و پيروزمنديهاي شگرف و دشمن‌شكني كه در بسياري از محاربات عظيم نصيبش شد، و شوقي كه به آباداني داشت، پس از خود ايراني چنان بزرگ و دولتمند و امن و آباد به جا گذاشت كه بازرگانان بسيار از سراسر جهان به ايران روي آوردند و خود مشوّق گرمي بازار تجارت بود.
به اعتقاد من بهترين و قاطع‌ترين وسيله سنجش و قضاوت در نرمخويي و مردم‌گرايي يك حكومت نگرش و بررسي وضع زندگي وضيع‌ترين افراد جامعه است، و من بر اين باورم كه رعايا و افراد پايين‌ترين طبقات جامعه ايراني چه در شهرها و چه در ديه‌ها و آباديهاي كوچك از كلّيه مواهب و لوازم زندگي به قدر ضرورت برخوردارند، و گر چه نصف كشتگران ما فرانسويان زحمت نمي‌كشند و تن به كار نمي‌دهند از همه چيز بي‌نيازند. نادارترين زنان كشاورزان گردن و دست و پايشان به زيورهاي سيمين آراسته است. برخي از آنان نيز چنان كه پيش از اين ياد كرده‌ام زينتهاي زرين دارند، و در شگفتم از چه روي حكومت ايران حكومتي وحشي، ظالم، و شكنجه‌گر و خونريز قلمداد شده است، و من بر اين گمانم كه اين را دو سبب است، نخست اين كه شاه به اندك سوء ظنّ، بدون محاكمه و اثبات تقصير وزيرانش را مي‌كشد، و معترفم كه دولت بر اطلاق نسبت به كساني كه منصب مهم و مقام عالي دارند بسيار سخت‌گير است، و در محكوم ساختن كساني كه مظنون مي‌شوند درنگ نمي‌كند، و هر كس ممكن است هر لحظه در معرض اتهام قرار گيرد. اما اين ناراحتيها و نگرانيها و دردسرها هرگز براي ديگر مردم روي نمي‌دهد.
دو ديگر اين كه حكام و وزيران غالبا بي‌پروا و گستاخانه بي‌هيچ دليل اموال ديگران را مي‌ربايند. اين اعمال نكوهيده و دور از مردمي در ذهن يك مسافر بيگانه اين توهّم را پديد مي‌آورد كه رعاياي ايران در يك كشتارگاه به سر مي‌برند. امّا اگر موضوع به درستي و راستي مورد بررسي قرار گيرد زود و خوب روشن مي‌شود كه بديها چندان كه غوغا و هياهو مي‌كنند سنگين و بزرگ نيست.
سخن ديگر كه بر سر بعضي زبانهاست و از شايعات ديگر درست‌تر نيست
ص: 1285
اينست كه زندگي رعاياي ايران برده‌وار است، و من هرگز به نكته‌اي برنخورده‌ام كه مؤيّد اين قضاوت باشد.
رعاياي ايران با آزادي تمام به هر جا كه دلشان بخواهد بدون اجازه و گذرنامه رفت و آمد مي‌كنند، و هر وقت اراده كنند با زن و فرزند و داراييشان به محلّ دلخواهشان كوچ مي‌كنند، و امتياز مهم‌تري كه رعاياي ايران نسبت به رعاياي مسيحي دارند اينست كه هرگز در امر مذهب مورد شكنجه و آزار قرار نمي‌گيرند. شمار پيشوايان ديني نه زياد است، نه ثروتمندند، و نه چندان پشت هم‌انداز و بخيل و توطئه‌گر و صاحب نفوذ كه موجبات مزاحمت مردمان را فراهم آورند، و به اجراي مراسم ديني ناچار كنند. اما اين آزادي ندارند كه به دين ديگر مثلا كيش مسيحي بگروند يا بت پرست شوند.
غرضم از پيش كشيدن اين گفته اينست كه ايرانيان چون پيرو دين اسلام مي‌باشند نه مسجد مي‌روند نه مانند علماي خود به همه دقايق و نكات دين خويش آگاهند و معتقدند، و نه عقايد پيروان فرقه‌هاي مخالف را مي‌پذيرند. هر كس در انتخاب عقيده آزاد است، و به شرط اين كه احكام قرآن را رد و انكار نكند مجاز است به نسبت استعداد و فهم خويش آن را تعبير و تفسير كند.
ص: 1286

فصل دهم فروشكوه دربار

پس از شرح مفصل درآمدهاي سرشار شاه ايران و داراييهاي دولت مناسب آنست از شكوه و تجمل دربار سلطنت و جلال و جلوه خدمتگرانش كه به تخصيص در سه مورد بيشتر و بهتر نمايان مي‌شود سخن بگويم، و آن سه مورد عبارت است از ترتيب برگزاري جشنها چه در پايتخت، چه در شهرها و روستاها، سفرهاي شاه، آيين پذيرايي از سفيران كشورهاي بيگانه.
جشنهاي بزرگ و مهمّ شاه معمولا در تالارهاي وسيع چند اشكوبه كه يكي بر فراز ديگري است و شرح آن ضمن توصيف شهر اصفهان خواهد آمد، برگزار مي‌شود.
وسيع‌ترين و بزرگ‌ترين تالارهاي عمارت شاه در كاخ چهل ستون است كه سه طبقه دارد، و ترتيب اجراي جشنها بدين شرح است:
مدعوان از خيابانهاي باغچه‌هايي كه بر دو طرف آنها درختان ستبر و سايه افگن است مي‌گذرند، يكي از تجملات عمده، جشن دوازده اسب نژاده و قوي هيكل زيباست. اين اسبها هر يك به فاصله چند گام در دو طرف خيابان گذرگاه، هر طرف شش اسب برابر هم بسته شده‌اند. زمامشان رشته طناب ابريشمين ضخيمي است كه به ميخ طويله‌اي زرين به طول يك پا و ضخامت متناسب متصل شده، ميخ طويله‌ها همه تا حلقه به زمين كوبيده شده‌اند. هر يك اسبها با رشته طناب ابريشمين زرتار ديگري كه دو حلقه دارد به طناب اصلي چنان پيوسته مي‌گردد كه اسب از دو سو به ميخ طويله بسته مي‌شود. پاي اسبها را با طنابهايي از همان نوع كه وصفشان گذشت چنان كه در تصوير مشاهده مي‌شود به ميخ مي‌بندند. جلو هر اسب سطلي نهاده شده، اين سطل آن قدر سنگين است كه وقتي پر از آب مي‌شود يك خدمتگر زورمند به زحمت آن را از جا
ص: 1287
بلند مي‌كند. چهار چكّش سنگين و ديگر لوازم نگهداري اسب نيز در آن جاست. همه اين وسايل: ميخ طويله‌ها، سطلها، چكشها، قشوها، زرهي كه بر اندام اسبهاي چموش مي‌پوشند و زنجيرهاي آن همانند ظروف غذاخوري دربار جملگي از زر بي‌غش است.
ساز و برگ اسبها همه مرصّع به جواهر و هر كدام آراسته به نوعي از سنگهاي گرانبهاست. يراق و ساز و برگ اسب اول الماس نشان، و آن اسب دوم آراسته به مرواريدهاي خوشاب و گرانبهاست، و به سينه بند آن اسب دانه‌هاي درشت مرواريد نشانده شده. يراق و ساز و برگ اسب سوّم از ياقوت آذين يافته، و آن چهار اسب ديگر به زمرد مزين شده، اسب هشتم با ياقوت و دو اسب ديگر با برخي از مجموع اين جواهرات، و بالاخره يراق و ساز و برگ دو اسب آخر با فيروزه زينت شده است. جلو و عقب زين همه اسبها و ركابشان از صفحات كلفت طلا مزين به جواهرات، روپوش زين آنها از پارچه‌هاي ابريشم زرتار مي‌باشد. تخت پادشاه كه به شكل مربع است، و هشت پا قطر، و دو سه بند انگشت ارتفاع دارد در انتهاي نخستين تالار جاي دارد، و روي آن را با پارچه سفيدي كه دورش مرواريد دوزي، و ميانش با تارهاي طلا تزيين شده پوشانده‌اند. يك پشتي بزرگ و دو بالش كه سراسر روي هر سه مزين به انواع جواهر گرانبهاست به جاي خود قرار دارد. روپوش تخت از جانب جلو به گويهاي زرين جواهرنشان مزين شده، همچنين تف‌داني از طلا ميان دو گوي بزرگ زرين آراسته به گونه گون جواهر جاي دارد. جامه پادشاه به زيباترين و گرانبهاترين جواهرات كه قيمت آنها از ميليونها درمي‌گذرد مزين شده. اين جواهرات به رنگهاي متنوعند چه جواهرات رنگين در نظر ايرانيان زيباتر و گرانبهاتر مي‌نمايد. پشت سر پادشاه نه يا ده خواجه كه ده تا چهارده ساله‌اند، و همه لباسهاي فاخر و پرقيمت بر تن دارند به شكل نيمدايره آرام و بي‌حركت همانند مجسمه‌هايي پرداخته از سنگ مرمر سپيد دست بر سينه به پا ايستاده‌اند، و سر جملگي راست، و نگاهشان آرام و ثابت است. پشت سر ايشان چند خواجه ديگر كه سالمندترند و تنشان به جامه‌هاي فاخر مزين به جواهر آراسته شده، و همه تفنگ بر دوش دارند ايستاده‌اند.
در طرف راست شاه مهتر خواجه‌ها كه پيشخدمت خاص اوست ايستاده است. به كمرش جعبه كوچكي از طلا آويخته است كه در آن شيشه‌اي عطر و چندين دستمال جا دارد، و هر زمان شاه بخواهد به او تقديم مي‌كند. در دو طرف تالار جاه‌مندان بزرگ كشور، و در بالاي تالار صدراعظم، وزيران، قورچي‌باشي،
ص: 1288
قوللر آقاسي نشسته‌اند. در كنار شخص اخير يك جاي خالي است كه اختصاص به ناظر كل دارد. وي معمولا در چهار قدمي شاه براي اصغاي فرمانهاي وي ايستاده است. از آن پس مستوفي الممالك، ميرآخورباشي، حكيم‌باشي، و در كنار وي دو سه پزشك ديگر نشسته‌اند. در كنار آنها دو سه جا خالي است، و به دنبال آن حكّام ايالات و معاونان و پيشكاران ايالاتي كه حاكم ندارند، مانند ايالات ضميمه خالصه قرار دارند.
در طرف ديگر مجتهدان يعني روحانيان طراز اول جا دارند، و از آن ايشان را در طرف دست چپ مي‌نشانند تا معلوم گردد مقامات و شخصيتهاي سياسي بر مقامات روحاني مقدم‌اند. از آن پس يك جاي مخصوص ايشيك آقاسي باشي به احترام وي خالي است. زيرا چنان كه پيش از اين آورده‌ام او هرگز در حضور شاه نمي‌نشيند. وي در حالي كه يك عصاي بلند و درشت در مشت دارد كنار پادشاه رو به روي ناظر ايستاده است. عصاي او كه نشان مهتري و رياستش در دربار است منتهي به گوي بزرگي از زر و جواهرنشان مي‌باشد. او مأمور اجراي فرامين شاه است.
در جشن سفيران كشورهاي بيگانه مقيم پايتخت را به نسبت حرمتي كه درباره ايشان قائلند، ميان بزرگان جا مي‌دهند. اگر از كشورهاي بزرگ و دوست آمده باشند آنان را در جاي بالا، و گر نه در مقام پايين‌تر مي‌نشانند.
در تالار پايين‌تر حاكمان ولايات سرحد. داروغه يا حاكم اصفهان، صاحب‌منصبان، افراد بلند مقام و شايسته، برجستگان سالمند، و گروهي از روحانيان جا دارند. همچنين پشت سر اينان دسته‌اي از جوانان درباري كه همه از دودمانهاي بزرگ برخاسته‌اند، و به هزينه پادشاه نگهداري مي‌شوند به حالتي آميخته به احترام و نگراني بر پاي ايستاده‌اند. در تالار بالا نيز وضع به همين گونه است، و بايد توجه داشت كه در اين هر دو تالار تنها كساني حضور مي‌يابند كه از جمله حقوق‌بگيران شاه مي‌باشند.
تالار پايين جاي صاحبمنصبان جزء است. در انتهاي تالار رو به روي تخت شاه رقاصه‌ها نشسته‌اند. و در ميان اين تالار مأموران تشريفات، پرده‌داران، دربانان، و ديگر خدمتگران كاخ در حالي كه هر كدام دستواره‌اي كه نشان شغلشان مي‌باشد در دست دارند بر پاي ايستاده‌اند. اين جشنها خاصه اگر رسمي باشد به راستي شگفت‌انگيز و ديدني است. در جشنهاي رسمي همه بزرگاني كه در جشن حضور
ص: 1289
مي‌يابند كلاهي به نام تاج بر سر مي‌گذارند. اين تاجها مزّين به جيقه و مكلّل به انواع جواهر و پر بلشون (كلنگ) مي‌باشد، و بهاي برخي از آنها از دو سه هزار فرانك درمي‌گذرد.
همين كه شاه وارد تالار شود به اشاره وي نواختن موسيقي آغاز مي‌گردد و رقاصه‌ها به پايكوبي و دست افشاني بر پا مي‌خيزند. مقارن اين احوال خدمتگران روي سفره زربفتي كه گسترده شده برابر هر كس به قول و رسم ايتالياييها پيش غذاAvantrepas مي‌چينند، و آن عبارت است از پانزده يا شانزده بشقاب طلا يا چيني پر از ميوه‌هاي تازه يا خشك كه بنا به اقتضاي فصل فراهم مي‌باشد، و مربا و شيرينيهاي خشك و تر، نقل و انواع نان بادامي.
در جريان اين مدت همواره موسيقي نواخته مي‌شود، اما رقاصه‌ها هنوز هنرنمايي نمي‌كنند. رقاصه‌ها بنا به اراده و ميل شاه در يكي از دو تالار بالا يا پايين يا تالار طبقه دوم مي‌رقصند. وقتي مجلسانه چيده مي‌شود نخست شاه باده مي‌نوشد، و سپس ديگران به ميگساري مي‌پردازند، و اگر سفيران در مجلس جشن حضور داشته باشند پس از شاه نوبت باده‌نوشي با ايشان است.
وقتي شراب به مجلس مي‌آورند پيشوايان روحانيان از مجلس بيرون مي‌روند، زيرا در مذهب اسلام باده نوشي حرام است، و حضور در مجلس مي‌گساري گناه دارد حتي همين كه نواي موسيقي برمي‌خيزد از مجلس خارج مي‌شوند، زيرا شنيدن موسيقي نيز در كيش اسلام منع شده است.
سقايت به عهده يكي از نژاده جوانان يا يكي از خواجه‌هاي نوجوان مي‌باشد، و ساقي جام شراب به دست كسي مي‌دهد كه شاه فرمايد. و پس از آن كه به اشارت معظم له به همه شراب داد، از نو بدون توقف شراب را به دور مي‌گرداند، و آن گاه از اين كار باز مي‌ايستد كه شاه بگويد. اين فرمان زود صادر نمي‌شود، و هيچ كسي جرأت ندارد جام را ناخورده بر زمين نهد. تنگهاي شراب گردن بلند دارند. همه از زر، و مينا نشان يا مرصعند، و جامها نيز جملگي زرّين و جواهر نشان مي‌باشند.
وقتي ساعت گستردن سفره كه شاه قبلا معين كرده است، فرا رسيد به وي خبر مي‌دهند، و به فرمانش نخست بشقابهاي ميوه و سفره زير آنها را جمع مي‌كنند، و متعاقب آن سفره ديگري را كه ابريشمين است، و گلهاي بافته شده از تارهاي زر دارد، و پهنايش برابر عرض تالار مي‌باشد مي‌گسترند، و بر روي اين سفره منقش انواع
ص: 1290
خوراكيها، اقسام كبابهاي خوش‌مزه، ماهي خشك يا دودي، و گونه گون چاشني مي‌چينند. اين خوراكها غذاي اصلي نيستند، و براي تحريك اشتها به كار مي‌روند.
جلو هر نفر پانزده تا بيست بشقاب كوچك و بزرگ چيني، و يك كاسه بزرگ چيني كه در آن به قدر دو پيمانه شربت جا دارد، و در هر كدام يك قاشق دسته بلند به درازاي چهارده تا شانزده بند انگشت ساخته شده از چوب شمشاد در آن است، مي‌گذارند.
مدّت استفاده از اين غذاها گاه از سه تا چهار ساعت درمي‌گذرد. وقتي شاه قصد بيرون شدن از مجلس جشن كرد دستور آوردن غذاي اصلي را مي‌دهد. بدين فرمان خدمتگران اين سفره و ظروفي را كه برآنست برمي‌چينند؛ سفره ديگري كه مانند آن زرتار و منقش و زيباست مي‌گسترند، و ظروف پر از آش، آبگوشت، خورش، و انواع پلو را بر آن مي‌چينند. مدت صرف اين غذا از نيم ساعت در نمي‌گذرد، و همين كه شاه از خوردن غذا دست كشيد آفتابه لگن زرين ميناكاري شده‌اي را به حضورش مي‌برند تا دستهايش را با آب نيم گرم درون آن بشويد. سپس ديگران دستهايشان را مي‌شويند.
آن گاه شاه مجلس را ترك مي‌كند، و ديگران نيز هر يك به راهي مي‌رود.
اين نيز گفتني است اگر در مجلس جشن شراب نياورند جشن زودتر به پايان مي‌رسد، زيرا در آن صورت سفره اول را نمي‌گسترانند، و گوشت را يك يا دو ساعت پس از خوردن ميوه مصرف مي‌كنند.
وقتي جشن شبانگاه تشكيل مي‌گردد تالارها و محوّطه خارج آنها را بدين شرح روشن مي‌دارند؛ و من ترتيب آن را به سال 1666 هنگامي كه در هيركاني به حضور شاه معرفي شدم ديده‌ام. در تالاري كه شاه حضور دارد چهار رديف چراغ كه هر رديف داراي پنج چراغ است مي‌افروزند و تالارهاي مجاور كه درهاي آنها به جانب تالار محلّ جلوس گشوده مي‌شود ده مشعل را كه روي دو شاخه قرار دارد روشن مي‌كنند.
پايه‌هاي اين مشعلها به اندازه بيست بند انگشت ضخامت و بيست و چهار تا بيست و شش بند انگشت بلندي دارد. انبارهاي روغن آنها بزرگ و به قدر دو كف دست است، و شش انگشت ارتفاع دارد. هر يك شاخه داراي چهار فتيله ضخيم مي‌باشد كه نور زياد مي‌پراگنند. بلندي شمعدانها از ارتفاع چراغها بيشتر است، اما هيچ يك بيش از پنجاه مارك سنگيني ندارد، و حال آن كه سنگيني هر مشعل از شصت مارك درمي‌گذرد. همه اين مشعلها و شمعدانها افزون بر دو هزار و چهار صد مارك وزن دارند،
ص: 1291
و جنس همه از طلاي خالص است. اين شمعدانها و مشعلها از آن بلندند كه آنها را روي زمين قرار مي‌دهند، و اگر ارتفاعشان كم باشد نورشان درست به چشم نمي‌رسد، و اگر پايه‌هاشان سبك باشد بسا ممكن است واژگون شوند. همچنان كه اگر آن قسمت از پايه‌هاشان كه روي زين قرار مي‌گيرد پهن نباشد قطرات مذاب شمع روي فرش مي‌افتد.
بيرون تالار يعني پيرامون عمارت با فانوسهاي سيمين كه پايه‌هاشان به زمين نصب و محكم شده روشن مي‌شود. مختصر اين كه درون و بيرون عمارت از نور مشعلها و شمعدانها و فانوسها چنان فروزان مي‌گردد كه شب تار چون روز، روشن مي‌نمايد و چراغاني شكوه‌مندتر و زيباتر از اين نمي‌توان ديد، و من در جشنهاي شاه كه مجلس به معني انجمن ناميده مي‌شود و غالبا به منظور راي زدن يا ضيافت بر پا مي‌گردد پنج چيز درخور توجه و شايسته آفرين يافته‌ام. نخست اين كه غالبا دويست و پنجاه تا سيصد شخصيّت ممتاز كه همه مصمّم و آماده‌اند، و به نسبت شغل خويش سر و برشان را به لباسهاي فاخر آراسته‌اند در مجلس شركت مي‌جويند. دو ديگر ابّهت و وقار و سنگيني و سكوت حاضران، مجلس را بسي عظيم و پر شكوه مي‌نمايد. چنان خاموشي به مجلس حكمفرماست كه صداي نفس كشيدن حاضران شنيده مي‌شود. از آغاز تا پايان مجلس چهره و حال همگان موقّر و متين است، و چون صدا از كسي برنمي‌آيد نواي موسيقي با وضوح تمام به گوش همه مي‌رسد؛ و تا كسي در مجلس حضور نداشته باشد نمي‌تواند سكوتي را كه در آن حكمفرماست تصوّر كند.
سوّم چستي و چابكي كه خدمتگران در گستردن و چيدن سفره، و سرعتي كه در برچيدن ظروف به كار بردند، مرا غرق شگفتي كرد، و چنان مبهوت عمل كرد و آمادگي آنان در اجراي فرمانهاي شاه شده بودم كه در آينه خيال مي‌پنداشتم در تماشاخانه‌اي نشسته‌ام و بازيگري بازيگران را مي‌نگرم. همين كه شاه فرمان مي‌داد بي‌درنگ اجرا مي‌شد و به محض اين كه غذايي مي‌طلبيد آوردنش همان قدر مدت مي‌گرفت كه كسي تند به مطبخ برود و بياورد. و غذاي مورد طلب چنان گرم بود كه گفتي كسي بر در مطبخ به انتظار ايستاده تا پخته شود و بياورد.
چهارم نظم بي‌نظير مجلس كه در آن هيچ آشفتگي و شوريدگي و سر و صدا وجود ندارد. همه بي‌حركت در جاي خود نشسته‌اند، از يك سو به سرعت سفره را مي‌گسترند و ظروف غذاخوري و غذا را مي‌چينند، و از سوي ديگر به هنگام، به چابكي
ص: 1292
ظروف و سفره را جمع مي‌كنند. اين نظم و ترتيب و سرعت در عمل به اعتقاد من مولود سه عامل است. نخست اين كه چون خدمتگران هنگام چيدن و برچيدن سفره پا برهنه رفت و آمد مي‌كنند از راه رفتنشان روي قالي صدايي برنمي‌خيزد.
دوّم اين كه در اين مجالس هر چه لازم آيد و گر چه كوچك و بي‌مقدار باشد از انبار مخصوص آن آورده مي‌شود. مثلا هر نوع ميوه تازه و خشك، شيريني خشك و تر، مايعات، نان، شراب، شربت، سالاد انبار جداگانه دارد، و مسؤول هر انبار بي‌درنگ چيز مورد طلب شاه را به حضور مي‌برد.
به جز آشپزباشي هنگامي كه شاه غذا مي‌خورد تا وقتي كه سفره برچيده مي‌شود كنار وي ايستاده است.
سوم اين كه شماره خدمتگران شاه زياد است و در موقع غذا چيدن بر سر سفره دست به دست غذا را مي‌رساند. در اين جشنها از اندك چيزي فرو گذار نمي‌كنند، و خدمتگران با هوشياري و دقّت كامل كلّيه حاضران را زير نظر دارند تا اگر چيزي مي‌خواهند براي آنان آماده كنند.
غذاي پادشاه را خواجه سرايان نوجوان خوبروي كه در كنارش به زانو نشسته‌اند بر سر خوان مي‌چينند. آنان غذا را از دست خوانسالار مي‌گيرند و برابر شاه مي‌گذارند.
گفتني است تمام بشقابهايي كه هنگام صرف غذا جلو حاضران نهاده مي‌شود چيني است، و خدمتگران همچنان كه در صومعه‌ها غذا تقسيم مي‌شود به آنان غذا مي‌دهند.
ظرفهاي بزرگ پر از غذا را وسط تالار مي‌آورند و به دست خدمتگراني كه بر سر سفره روي زانو و دو سر پنجه پا نشسته‌اند مي‌دهند، و آنان به شرحي كه گفته شد غذا را تقسيم مي‌كنند.
پنجمين چيز درخور شگفتي و تحسين ثروت بي‌كراني است كه براي فراهم آوردن چندين ظروف و اواني گرانبها به كار رفته است. همه ظروف يا از طلاي ضخيم و يا از چينيهاي گرانبهاست. شاه نوعي ظروف چيني سبز رنگ گرانبها دارد كه قيمت هر كدام آنها از پانصد اكو افزون است و به افسانه مي‌گويند اگر غذا يا چيزي مسموم در آنها بريزند رنگشان تغيير مي‌يابد؛ اما اين، همه افسانه است، بهاي زياد آن به خاطر زيبايي و ظرافتشان مي‌باشد كه هر چه در آنها بريزند از پشت مي‌نمايند.
بهاي ظروف و اواني زرين پادشاه ايران را افزون بر سي و دو ميليون برآورد مي‌كنند، و به ياد دارم كه در سال 1666 من نيز قيمت آنها را قريب به همين مبلغ
ص: 1293
سنجيده بودم. در آن هنگام دربار مقيم هيركاني بود، و من خوشبختانه در آن جا با يكي از نجيب‌زادگان دربار پادشاه فرانسه و يكي از نمايندگان كمپاني فرانسوي كه براي رو به راه كردن امور آن، به آن جا آمده بود ديدار كردم. ما در آن جا با هم به سر مي‌برديم، و چون به آن دو، غذا از آشپزخانه شاه مي‌دادند، و ناظر به دستور شاه مرا نيز از اين نعمت بهره‌مند مي‌ساخت فرصت يافتم چند عدد از آن ظرفها را وزن كنم.
قابهاي بزرگ با سرپوش، هر كدام هشتاد و دو مارك وزن داشت، و هر مرد نمي‌توانست بيش از يكي از آنها را روي سرش حمل كند. زيرا افزون بر وزن خود ظرف در هر يك آنها بيست و پنج ليور برنج پخته و گوشت انباشته شده بود.
برخي از مسافران نوشته‌اند در دستگاه شاه هزار عدد از اين قابها وجود دارد كه ارزش آنها از سي و پنج ميليون افزون است. اما من بر اين گمانم كه بيش از يك چهارم آنها وجود ندارد همچنين به من گفته‌اند بهاي كلّيه ظروف غذاخوري شاه چهل و هشت ميليون برآورد شده است و نيز ديده‌ام كه اين ظروف را تا نيمه بيشتر، پر نمي‌كنند. به هر روي من بر اين باورم كه بهاي ظرفها و مبلهاي طلاي شاه از پنجاه ميليون افزون است، همه از زر خالص ساخته شده و من يك بار پاره‌اي از يك بشقاب را به مبلغ دوازده هزار فرانك از خواهر شاه متوفي خريدم، و وقتي آن را به صرافان هندي نشان دادم گفتند: طلاي تمام عيار است، و از من خريدند.
خواجه سرايان به من گفتند در حرمسرا افزون از حدّ شمار ظروف و مبل طلا وجود دارد كه هرگز از آن جا بيرون نمي‌برند؛ اما گفته آنان درخور باور نيست، زيرا افزون بر اين كه آنان مردماني دروغگو مي‌باشند بيشترشان شمار آنها را نمي‌دانند. با اين وجود بر اين گمانم كه مي‌توان به تحقيق باور داشت كه پادشاه ايران گرانبهاترين و بيشترين ظروف غذاخوري زرين جواهرنشان را داراست كه تخمين قيمت آنها آسان نيست؛ و من ضمن شرح شهر اصفهان درباره آنها سخن خواهم گفت.
هنگامي كه شاه مجالس ضيافت و ميهماني را در اردوگاهها بر پا مي‌سازد، همين تشريفات و آيينها كه در كاخ برگزار مي‌شود به صورتي كوچك‌تر و ساده‌تر اجرا مي‌گردد. خيمه خاص شاه همانند كاخي كه در شهر دارد به قسمتهاي مختلف تقسيم شده با اين تفاوت كه اسباب تجمّل و شكوه آن كمتر مي‌باشد. همچنين عدّه شركت‌كنندگان در آن زياد نيست اما در عوض گروهي سپاهيان مسلح كه لباسهاي مناسب و سبك بر تن دارند از خرگاه و خيمه‌ها نگهباني مي‌كنند. هنگامي كه شاه در
ص: 1294
هيركاني به سر مي‌برد و من نيز آن جا بودم روزي سفير هلند را در خرگاه خاصش پذيرفت. اين پوش بزرگ شصت پا طول، سي و پنج پا پهنا، و سي پا بلندي داشت، و پنج ستون مدور كه هر كدام به نسبت سنگيني كه بر آن وارد مي‌آمد ضخيم بود، و مي‌توانست فشار را تحمل كند، آنرا بر پا مي‌داشتند. همه اين ستونها به زيورهاي زيبا آراسته بود. بر بعض آنها صفحات ضخيمي از طلاي ناب و بر برخي ورقه‌هايي از نقره خالص نصب شده بود. همچنين بر سر ستونها كه از سقف خرگاه بيرون شده بود گويهاي تو پر و بزرگي از زر نصب كرده بودند تا از مسافت نسبتا دور، خيمه سلطان شناخته شود. سراسر درون خيمه شاه از پارچه زربفت پوشيده شده بود، و متّصل به آن خيمه ديگري بود كه هر چند بزرگي آن قدر دو سوّم خيمه اصلي بود تجملاتش همانند آن بود.
فرشها روي گويهاي بزرگي از زر ناب كه هر كدام ده مارك، وزن داشت و به رديف به فاصله چهار پا از هم قرار داشتند گسترده شده بود. گويهايي كه زير فرش تخت شاه بودند بزرگ‌تر، و آراسته به جواهر گرانبها بودند. بالشهاي تخت نيز به همين گونه زيب و آرايش يافته بودند. خيمه‌هاي شاه به شكل صليبهاي يوناني، بي‌آن كه روي هم افتاده باشند به يكديگر مربوط بودند.
وقتي شاه به اردوگاه مي‌رود خيمه و خرگاهش چنان مجلل است كه به وصف نمي‌گنجد، و عدّه ملازمانش غالبا چندان زياد است كه دور وي را فرا مي‌گيرند و اطرافش را قرق مي‌كنند، و به نگهبانان فرصت نمي‌دهند كه وظيفه پاسداري خود را انجام دهند.
مردم مشرق زمين و بتخصيص ايرانيان دوست دارند كه در بهاران خيمه به صحرا بزنند و از زيباييهاي طبيعت بهره برند. شاه نيز همانند آنان با تداركات كامل و ساز و برگ آراسته به اردوگاه روي مي‌نهد تا از مواهب طبيعت جان و دل را تازه بدارد. وقتي شاه قصد رفتن به اردو دارد بزرگان دربار يكي از صاحب منصبان ارشد را براي انتخاب محلهاي توقف معين مي‌كنند. وي چندين تن از مهندسان قابل را انتخاب مي‌كند، و مسير شاه و مقصد اردو را به آنان مي‌گويد. معمولا محلّ استقرار اردو و مسير آن از قزوين است زيرا در فصل بهار سر تا سر سرزمين هيركاني چنان سبز و خرم و با صفا مي‌گردد كه بهشت را مي‌ماند. همچنين داراي شكار فراوان مي‌باشد. گاهي نيز به باكتريان مي‌رود. مهندسان با مشورت يكديگر جاي موقت توقف اردو را انتخاب
ص: 1295
مي‌كنند. چنين مكان بايد مجاور چمنزاري خوش منظر و فرحزا و پاي درّه يا كوهساري زيبا باشد، جويباري با آب روشن از نزديكش بگذرد شكار فراوان و هواي خوش و جان فزا داشته باشد. پس از انتخاب كلّيه توقفگاههاي سراسر مسير نقشه آن را مي‌كشند. گاه نيز براي هر محلّ توقف سه يا چهار مكان معيّن مي‌كنند تا شاه يكي از آنها را انتخاب كند.
پس از انجام يافتن همه اين مقدمات اقدام به ارسال پيش خانه مي‌كنند، و آن عبارت از كليه اسباب و لوازم و افرادي است كه مجموعا براي بر پا داشتن خرگاه شاه به كار است، تا هنگام ورود وي همه چيز آماده باشد. خدمتگران و خيل و حشم دقيقا يك هفته پيش از حركت شاه رهسپار محلّ استقرار خرگاه شاه مي‌شوند. خدمتگران شاه دو دسته‌اند و هر دو گروه داراي افرادي چست و چابك است، و هم اينان بايد وسايل راحت شاه را در اردوگاه فراهم كنند. خدم و حشم جاه‌مندان نيز مركب از دو گروه است. خيمه‌هاي بزرگان نيز مانند خانه‌هاشان وسيع مي‌باشد. تالار پذيرايي، گرمابه و ديگر قسمتها و حرمسراي شاه از هم جداست؛ بسا باشد وسعت خرگاه بزرگان از پانصد پاي مربع درگذرد. همچنين گاه از برابر يا در داخل خرگاه پادشاه جوي آب درون حوضچه‌هايي روان مي‌كنند تا بر زيبايي منظر افزوده شود؛ بدين سان كه آب را از روي صفحات سربي كه در زمين تعبيه مي‌كنند جاري مي‌سازند، و در بالاي جوي تيغه‌اي زرين به شكل نيم‌دايره نصب مي‌كنند تا به جاي كناره جوي باشد.
در خيمه‌هايي كه مجالس پذيرايي و رسمي شاه در آن جا منعقد مي‌شود غالبا جوي آب و حوضچه وجود دارد و براي انبساط بيشتر خاطر گل نيز به دور آنها مي‌نشانند، و وقتي در چمني ساده يا در صحرايي عاري از آب و سبزه چنين مناظر زيبا و فرح انگيز در وجود مي‌آيد، بسان معجزه مي‌نمايد.
براي نقل و انتقال اين وسايل دست كم هزار قطار شتر كه هر قطار مركب از هفت نفر شتر مي‌باشد، به كار است؛ و با توجه بدين شماره شتر آسان مي‌توان سنجيد كه استقرار اردوي شاه مستلزم شركت چه عدّه بسيار خدمتگر است، زيرا ايرانيان معمولا نگهداري و پذيرايي هر هفت شتر يا هفت قاطر را در باركشي كاروانها به يك نفر واگذار مي‌كنند، و بدين سان تعداد چهار پايان خود را مي‌شمارند.
ترتيب استقرار اردوي شاه درست همانند وضع كاخ شهري اوست. خرگاه اختصاصي وي هميشه در انتهاي اردوگاه بر پا مي‌گردد و خيمه حرمسرا در آخر آن
ص: 1296
است، و از آن پس خيمه‌اي وجود ندارد؛ و خيمه مخصوص پذيرايي در ميداني به مساحت صد و پنجاه تا دويست پاي مربع و در جوار كشيك خانه يا پاسدارخانه است. اين خيمه نيز جزو خيام شاه به شمار مي‌آيد، و پاسداران شب و روز در آن جا نگهباني مي‌كنند.
بزرگان روزي دو بار در آن جا اجتماع مي‌كنند تا شاه از حرمسرا بيرون آيد و آنان را نزد خود بخواند يا فرمانها و پيغامهاي خود را به آنان بفرستد. در همين محل بزرگان در حضور شاه به مشورت مي‌نشينند، و درباره مهام مملكت تصميم مي‌كنند.
روزهايي كه جلسات مشورتي تشكيل مي‌گردد پاسداران از پاسگاه تا خيمه شاه در دو صف روياروي هم مي‌ايستند و نگهباني مي‌كنند. خيمه‌ها و منزلگاههاي مهمّ با خيمه‌هاي ديگر به بلندي هشت قدم به مثابه ديواري محصورند و حفاظت مي‌شوند.
خيمه‌ها چنان استوار و محكم بر پا شده‌اند كه شديدترين باد و توفان آنها را از جا نمي‌كند. آستر داخل بيشتر آنها يا از كتان سرخ يا كتان بنفش است. آستر برخي نيز به تناسب مقام و شخصيت صاحب خيمه برخي اطلس و بعضي پارچه‌هاي زرتار است.
ميان اردوگاه بازارچه‌ايست كه داراي كوچه‌هاي مستقيم مي‌باشد، و چنان به نظم سازمان يافته كه هر كس مي‌داند آنچه را مي‌خواهد از كدام دكان بخرد، و آن دكان در كدام قسمت اردوگاه است.
هر زمان شاه به قصد راه‌پيمايي از خيمه بيرون مي‌شود دسته‌اي از سربازان موسوم به جزايري كه همه افرادي چابك و چالاكند، و شمارشان افزون بر صد و پنجاه تا دويست تن مي‌باشد و نگهبانان خاص مي‌باشند، پيشاپيش وي به حركت درمي‌آيند.
سپس يكي از ميرآخران كه جلودار ناميده مي‌شود در حالي كه دهنه هفت يا هشت اسب را دارد جلوتر از مسؤولان اصطبل حركت مي‌كند. ساز و برگ برخي از اين اسبها مرصّع به جواهر گرانبها و بعضي از زر ناب است. بعد آنها علمدارباشي است كه يك بيرق بزرگ و پنج يا شش بيرق كوچك بر دوش دارد، و من يك بار ديدم كه علمدارباشي به جاي علم بزرگ نوعي چتر آفتابي كه رنگش ارغواني بود و دسته بلند داشت، مي‌برد. پس از آن ميرشكار كه هفت قوشچي به همراه دارد مي‌رود، و هر يك از قوشچي‌ها بازي بر دست دارد. سپس سگبان باشي است كه به فرمان وي چند تن سواركار يك دسته سگ شكاري را هدايت مي‌كنند. همه اين افراد به فاصله‌اي معيّن
ص: 1297
در حركتند. از آن پس سران سپاه كه عده آنان كمتر از چهار تن نيست مي‌روند. اينان تفنگهايي كه با فتيله آتش مي‌شود بر دوش دارند. قنداق اين تفنگها مرصّع به جواهر است، و جلو او حاجب خاص با پنج يا شش سواركار كه اطرافش راه مي‌پيمايند حركت مي‌كند، و از آن پس خدمتگر مخصوص كه خواجه‌اي بس زشت روي است، و چون جامه‌هاي فاخر و زيبا بر تن، و حالتي غرورآميز دارد قبح صورتش به تمامي نمايان نمي‌شود، مي‌رود. هفت يا هشت خواجه سراي ديگر نيز همراه ويند. هر يك اينان چند خدمتگر دارد كه پياده پيشاپيشش اسبهاي ايشان مي‌روند. از آن پس دو خواجه سراي بزرگ، درست پيشاپيش پادشاه حركت مي‌كنند. يكي از آن دو تفنگ جواهرنشان پادشاه را بر دوش دارد، و ديگري كمان و تير دانش را كه آن هر دو نيز مرصّع به جواهر مي‌باشد.
شاه تنها در ميان هشت يا ده خدمتگر جلد و چابك سوار بر اسب راه مي‌پيمايد. اين خدمتگران كلاهي مزين به نوعي جيقه بر سر دارند، و به دور كمرشان زنگهاي كوچكي آويخته شده تا صداي آنها همواره ايشان را براي خدمتگري هشيار و آماده نگه دارد. مهتر اين خدمتگران همواره در كنار اسب شاه حركت مي‌كند تا هر زمان وي قصد فرود آمدن كرد ركاب را نگه دارد. لبه زنگهايي كه خدمتگران شاه به كمر بسته‌اند مانند دندانه‌هاي شانه مضرس و كنگره‌دار است تا صدايي كه از آنها برمي‌خيزد گوشخراش نباشد.
به فاصله بيست قدمي دنبال شاه صدراعظم، ناظر اعظم و ديگر جاه‌مندان و درباريان حركت مي‌كنند. گاهي شاه يكي از آنان را به همصحبتي مي‌خواند، تا با او درباره امور مختلف جاري كشور، يا مسائل و مطالب ديگر گفتگو كند. پس از اينها در پي هم سه يا چهار نفر جامه‌دار، مسؤول آشپزخانه و آبدارباشي حركت مي‌كنند.
جامه‌دار البسه‌اي را كه شاه ضمن سفر به كار مي‌برد حمل مي‌كند، و آبدارباشي دو صندوق محتوي چند نوع آشاميدني را كه بار اسبي كرده مي‌برد.
به دنبال همه خدمتگران بزرگان كه مسؤول خدمتگري اربابان خود مي‌باشند، و خيمه‌دار شاه حركت مي‌كنند. خيمه‌دار خيمه‌هاي سبك را همراه دارد تا چنانچه ميان راه شاه توقف كند آن را بي‌درنگ بر پا دارد. همچنين گروهي سقّا كه هر كدام مشك بزرگي پر از آب بر دوش دارد، و همگي پياده مي‌روند.
شاه معمولا روزي دو فرسخ بيش نمي‌رود؛ و با اين كه بزرگ‌ترين و
ص: 1298
مراسم پذيرايي از يك سفير هند
ص: 1299
مجلّل‌ترين و باشكوه‌ترين خيمه‌ها را در اختيار دارد، غالبا در هر منزل در خانه‌هاي كوچكي كه همه داراي آب جاري و باغچه است و از آن اوست، فرود مي‌آيد.
امّا هنگام پذيرايي سفيران و فرستادگان كشورهاي بيگانه دربار ايران تجملات بي‌نظير خود را نشان مي‌دهد. ايرانيان سفير را ايلچي مي‌نامند، و تنها كلمه‌اي كه بيانگر اين معني است همين است. از روزي كه سفير يا ايلچي پا به مرز ايران مي‌گذارد در شمار ميهمانان شاه محسوب مي‌شود. حاكم و ناظر محلّ در نكو- داشت و حرمتگزاري به وي بر يكديگر پيشي مي‌گيرند، و اگر شاه در آن جا قصر اختصاصي دارد در آن، و گرنه به انتخاب خودش در خانه‌اي باشكوه كه سزاواري سكونت چنان شخصيت برجسته‌اي را داشته باشد پذيرايي مي‌شود، و مهماندار خاصي به خدمتش مي‌گمارند. همه بزرگان محل به ديدنش مي‌روند. او را به خانه خود دعوت، و هدايايي تقديمش مي‌كنند. در تمام منازل طول راه تا پايتخت حاكمان هر شهر، به هزينه دولت با حرمتگزاري هر چه تمام‌تر بدين سان از او پذيرايي مي‌كنند. در دربار نيز بدين صورت در نكوداشت وي مي‌كوشند، و تا زماني كه در ايران اقامت دارد همه مخارجش را مي‌پردازند، و به هنگام بازگشتن همين تشريفات و مراسم را درباره او مرعي مي‌دارند.
در مشرق زمين اين شيوه پذيرايي از سفيران چنان كه در نوشته‌هاي بسياري محققان و جهانگردان مي‌خوانيم از زمانهاي بسيار قديم معمول بوده است. بنا به اعتقاد من اين عادت از آن در مشرق زمين دير دير اتفاق مي‌افتد، و اين رسم كه بعضي از اروپاييان براي ارضاي حسّ كنجكاوي خود و ديدن عجايب و غرايب كشورهاي دور، و شناختن احوال و عادات ملل مختلف راه‌هايي دراز در پيش مي‌گيرند، و به اقطار جهان سفر مي‌كنند، كاري عجيب و بيهوده مي‌نمايد، و بي‌گمان اگر روزي مردم مشرق زمين بدانند و باور كنند كه پذيرايي پر خرج سفيران و فرستادگان كشورهاي خارجي كاري بي‌حاصل، و خلاف معمول اروپاييان مي‌باشد، آن را ترك مي‌كنند.
گاه نيز سفيراني از اروپا به ايران مي‌آيند كه به منظور تحميل نكردن مخارج خود بر خزينه درباري كه به آن جا آمده‌اند، از قبول هزينه آنها خودداري مي‌ورزند، اما سفيران مشرق زمين نه از قبول مخارج روي برمي‌تابند، و نه براي رد كردن آن حرفي بر زبان مي‌آورند.
ص: 1300
رسم دربار ايران بر اين است كه به منظور نماياندن شوكت و شكوه و جلال خود مدتي سفيران را در انتظار تشرّف به حضور شاه ناشكيبا نگه مي‌دارد، و با اين كه به كمال اشتياق ايشان آگاه است بدين كار تمايلي نشان نمي‌دهد. اين نيز رسم است كه سفيران پيش از شرفيابي به حضور شاه اجازه ندارند از خانه‌اي كه در آن ساكنند بيرون شوند، و بنابراين مي‌توان آنان را زنداني دولت ناميد.
ايرانيان بر اين باورند كه اعمال اين رسم نشان گرامي داشت و حرمتگزاري به سفير است، و اگر پس از مدتي كوتاه تشريفات شرفيابي سفير به حضور شاه فراهم شود سفير گمان مي‌برد كه دولت از پذيرايي وي خسته شده است.
در مدت نسبتا درازي كه سفير در انتظار تشرف به حضور شاه است دربار به وسيله مهماندار از قصد و هدف سفير اطلاع مي‌يابد، تا هم شرايط پذيرايي را با مقاصدش مطابقت دهد، و هم مضمون و مفادّ جوابي را كه بايد به او داده شود آماده دارد.
پس از آن كه سفير خواه وسيله درخواست كتبي، و خواه وسيله نماينده‌اي استدعاي شرفيابي كرد و پذيرفته شد، روز شرفيابي را به وي اطلاع مي‌دهند؛ و سفير در حالي كه دربار به كمال جلال و شكوه آراسته شده وارد مي‌شود. نخست به حرمتگزاري زياد تعظيم مي‌كند سپس اعتبارنامه و اسناد خود را تقديم مي‌دارد. پس از اتمام اين تشريفات به تالار كاخ سلطنتي مي‌رود، در آن جا مي‌نشيند و در تمام مدّت روز با نهايت حرمتگزاري از او پذيرايي مي‌شود.
اولين باري كه من به دربار شاه ايران بار يافتم سفير خان مغول نيز در آن جا حضور داشت. وي چندان كس به همراه داشت كه هيچ سفيري داراي چندان خدم و حشم نبود. گر چه پادشاه ايران در سال 1660 به منظور شركت در مراسم تاجگذاري وي سفيري به هند فرستاده بود، اما او تا آن زمان سفير به دربار ايران اعزام نداشته بود.
سفير هند در سال 1663 با هشتهزار تن، و چهار هزار اسب، و هشت هزار چهارپاي باركش كه بيشتر آنها شتر بود رو به ايران نهاده بود، و طيّ مدت شش ماه از مرز هند خود را به ايران رسانده بود. وي مدت نه ماه به انتظار صدور اجازه شرفيابي در ايران متوقف بود و در تمام اين مدت هزينه او و همراهانش را دربار ايران مي‌داد.
سفير مغول كبير پيري جهانديده، زبان‌ور و استوار كار بود و تربيت خان نام داشت. وي به ايران آمده بود تا از سوي پادشاه هند از شاه ايران بخواهد قندهار را كه
ص: 1301
قلاع نظامي محكم داشت و در قرون اخير بر سر تصرّف آن همواره ميان ايران و هند اختلاف و دشمني بود- همچنان كه ميان ايران و عثماني بر سر تصاحب بغداد جنگ و ناسازگاري وجود داشت- به هند واگذار كند. چنين مي‌نمود كه در كار اعزام سفير دو پادشاه ايران و هند متقابلا مي‌كوشيدند كه ابّهت و جلال و شكوه دربار خويش را به يكديگر بنمايند. سفير هند معادل چهار ميليون هديه براي شاه و وزيران آورده بود.
نيمي از اين مبلغ پول، و نيم ديگر پارچه و جواهر بود. جز اين، دو ميليون براي هزينه خود و همراهانش آورده بود. پادشاه ايران بر اثر روح سركش و آتشناكي كه سرشته با طبعش بود سفير را وادار و ناچار كرد كه در رفتار خود آرام‌تر و ملايم‌تر باشد، و غرور از سر به در كند.
سفير از سرد رفتاري پادشاه ملول و دل آزرده گشت، و شهريار ايران نيز متقابلا به منظور اين كه به وي بنمايد هزينه سفر وي به عهده خودش نبوده نيمي از هدايايي را كه آورده بود نگرفت، افزون بر اين كه كلّيه پول نقدي را كه تقديم كرده بود نپذيرفت يك روز پس از اين كه اجازه شرفيابي به وي داد هدايايي به ارزش پانصد هزار اكو كه دو ثلث آن پول نقد بود براي او فرستاد، و سفير متقابلا از قبول آنها خودداري ورزيد. ثلث ديگر هداياي شاه انواع جواهر، پارچه‌هاي زربفت، قالي و ديگر نفايسي بود كه از ايران به هند مي‌بردند، و مهم‌ترين آنها چهل رأس اسب نژاده و گرانبها بود. و اگر اين دو پادشاه، روشن نظر و سازگار و مسالمت جو بودند اين هدايا در نظر هر دو بزرگ و پرشكوه مي‌نمود. اما سفير به سختي رفتار سرد و دل شكن دربار ايران را تحمل مي‌كرد؛ و علت سرد مهري دولت ايران اين بود كه سفير آورنده پيامي سخت ناخوشايند بود، زيرا پادشاه هند طيّ آن درخواست كرده بود كه پادشاه ايران يكي از شهرهاي مهمّ مستحكم نظامي را به وي واگذار كند. افزون بر اين پادشاه هند در نامه تند و غرورآميزش عناويني به خود اختصاص داده بود كه پادشاه ايران منحصرا حقّ خود مي‌دانست و مهم‌ترين آنها عنوان خليفه يا جانشين پيغمبر بود. بدين جهت پادشاه ايران به سفير هند نه تنها اعتنا نمي‌كرد، بل كه به وي انواع اهانت روا مي‌داشت؛ و به ياد دارم يك بار كه به فرمان شاه به ديدن سفير رفته بودم از سردمهريها و خردنگريهاي شاه ايران خاطري رنجيده و دلي پر درد داشت؛ و شاه مرا از آن پيش وي فرستاده بود تا به او بنمايد بازرگانان معتبر از اقصي نقاط گيتي به دربارش روي مي‌نهند و برايش تحفه‌ها و هداياي ارزنده
ص: 1302
مي‌آورند.
از جمله گله‌هاي سفير يكي اين بود كه وقتي به قصد تعظيم سر فرود آورده بود مدتي سرش را روي زمين فشرده بودند تا زماني بيشتر در حال پرستش شاه باشد، همچنين هنگامي كه شاه وي را همراه خود به گردش بيرون شهر برده بود ناچار كرده بود پياده در قفاي او در لجن‌زاري حركت كند و به نشان اهانت ريش او را به چنگ گرفته بود. همچنين پادشاه وي را فرمانرواي سياهان، پدركش، برادركش و سگ خوانده بود، و اهانتهاي ديگر در حقّ وي روا داشته بود.
شاه عباس ثاني بنا به مصلحت سياسي سفير پادشاه هند را مدتي زياد در دربار خود نگهداشت، زيرا مي‌دانست مغول كبير در انتظار بازگشت سفيرش روز شماري مي‌كند، تا پس از مراجعت وي به محاصره قندهار بپردازد، و پادشاه ايران در اين مدت فرصت نگه مي‌داشت تا خويش را آماده پيكار كند. از روي ديگر سفير هند سه روز پيش از بازگشت به كاري مبادرت ورزيد كه دربار ايران را در شگفتي و ناراحتي فرو برد توضيح اين كه سفير در مدت اقامت خود چندان كه اسب نژاده يافته بود خريده بود تا به هند برد. مأموران به وي گفتند پيش از گرفتن اجازه مخصوص نمي‌تواند اسبها را از مرز بگذراند، حتي خود تا گذرنامه نگيرد نمي‌تواند برود، و مجاز نيست تا آن وقت اسبهايي را كه شاه به وي هديه داده ببرد. سفير به دستاويز اين كه سفيران از بند اين مقررات آزادند اين گفته را ناشنيده مي‌گرفت و چون دريافت كه سخنان وي به گوش درباريان ايران باد است شبي از سر ناچاري به رغم آنان دستور داد همه شصت هفتاد اسب ممتازي را كه خريده بود پي كنند. اين كار مخصوصا تا زماني كه اسبها جان نداده بودند در نظر همگان بسي زشت و ناهموار جلوه كرد.
گفتني است در دربار ايران رسم بر اين است كه پس از بار يافتن هر سفير به حضور شاه كلّيه اسناد و درخواستهاي او در مجلس ضيافتي كه صدراعظم به افتخار او تشكيل مي‌دهد به دقّت مورد مطالعه و مذاكره قرار مي‌گيرد، و اگر در جلسه اول مذاكرات به توافق نينجاميد در جلسه بعد گفتگو با حضور مهماندار اعظم و مترجم يا منشي سفير تا حصول نتيجه دنبال مي‌شود. وقتي اين مقدمات پايان يافت دربار جواب رسمي را با خلعت براي سفير مي‌فرستد، و وي هنگامي كه براي كسب اجازه مرخصي به حضور شاه مشرف مي‌شود بايد خلعت را بر تن داشته باشد.
طرز رفتار دربار ايران با سفيران، بر عموم بدين سان است و چون در صفحات
ص: 1303
آينده در اين باره به تفصيل سخن خواهم گفت، در اين مقام به شرح جزئيات آن نمي‌پردازم، و به ذكر دو نكته بسنده مي‌كنم. نخست اين كه چون خلعتي كه شاه به سفيران اعطا مي‌كند متناسب با عظمت شاه و قدرت كشور آنهاست، و عدّه قطعات آن كم يا افزون مي‌شود جنسشان نيز متفاوت است، همچنان كه تشريفات مرسوم در دربار امپراتوران اروپا به نسبت مايه رنجش يا شادي آنان مي‌گردد، در ايران نيز دلتنگي يا شادي به بار مي‌آورد.
خلعت دادن در ايران تابع شرايط خاصي است، و هر زمان شاه بر سر آن است به افراد مورد نظر، به ويژه به سفير خلعت بدهد قبلا مي‌انديشد هر كدام درخور چه مايه خلعت مي‌باشد. خلعت كامل عبارت است از يك رأس اسب با زين و برگ، شمشير، خنجر، و دو دست لباس كامل يكي تابستاني و ديگري زمستاني. پادشاهان ايران خلعت كامل را منحصرا به سفيران پادشاهان بزرگ، مانند امپراتوران هند مي‌دهند، و به سفراي پادشاهان اروپا فقط شمشير يا خنجر، يا اسب بدون زين و ساز و برگ به علاوه جامه مي‌بخشند.
دومين نكته قابل توجه اين كه ايرانيان دست زدن به نامه پادشاهان را نوعي گستاخي و بي‌آزرمي و بي‌ادبي مي‌شمارند. از اين رو نامه پادشاه را در كيسه‌اي گلدوزي شده، مزين به دانه‌هاي مرواريد مي‌گذارند، يا به صورت ديگري كه دست هيچ كس بدان نرسد مي‌فرستند؛ و اگر نامه‌هايي كه پادشاهان اروپا به دربار ايران مي‌فرستند در قوطي طلا نباشد، وزيران هرگز آن را قبول نمي‌كنند و به نظر پادشاه نمي‌رسانند، و مي‌گويند اين نامه جعلي و ساختگي است زيرا پادشاهان ما هرگز چنين نامه‌اي براي پادشاهان عظيم الشأن همطراز خود نمي‌فرستند.
سرآغاز پاسخي كه دربار ايران به نامه‌اي كه سفير آورده مي‌دهد عبارت است از ذكر هدايايي كه آورده و درخواستهايي كه در نامه آمده، سپس وصف مكارم و خصائل نيك كسي كه نامه به نام اوست آورده مي‌شود، و از آن پس مي‌نويسند فلان كس با نامه شما رسيد و فلان چيزها را آورد. در نامه فلان چيز تقاضا شده، و ما فلان تصميم كرديم، و فلان دستور داديم.
اگر تقاضاي شاه كشوري كه سفير فرستاده مبني بر آن باشد كه شاه ايران به وزيران و حاكمانش درباره فلان مطلب دستور بدهد شاه پس از ذكر مطالب سرآغاز كه شرحش گفته شد مي‌نويسد كه دستور داده است همه آنها انجام پذيرد.
ص: 1304
و من فصل فروشكوه دربار ايران را با ذكر دو مطلب يكي درباره هزينه كلي دربار، و ديگري راجع به كارگاهها و كارخانه‌هاي آن خاتمه مي‌بخشم. درباره موضوع اول تحقيقات من بدين نتيجه رسيده كه هزينه مطبخ و جامه خانه كوچك شاه افزون بر سه ميليون مي‌باشد. مخارج كارگاهها و تالار هنري معظم له چهار ميليون، هزينه كاخ و خدمتگرانش ده ميليون، خرج قشونش سيزده ميليون است. افزون بر اينها حرمسرايش چهار ميليون خرج در بر دارد؛ و من بر اين گمانم كه مخارج قلم ششم به پول نقد پرداخته مي‌شود، و اقلام ديگر با صدور حواله واگذاري زمين و ديگر مواد مورد مصرف و بتخصيص مواد غذايي تأديه مي‌شود.
اين ضرب المثل بر سر زبان ايرانيان است كه شاه روزي هزار تومان خرج و هزار و دويست تومان درآمد دارد. هزار تومان معادل پانزده هزار اكوست، و در مجموع برابر شانزده ميليون و نيم مي‌باشد. اما چنين مي‌نمايد كه هزينه سپاهيان به حساب نيامده است.
اما كارگاههاي شاه چندان متنوع و بزرگ و پر وسعت مي‌باشد كه من در اين جا از شرح آن درمي‌گذرم، و در فصل وصف اصفهان به توضيح آن مي‌پردازم.
ايرانيان كارگاهها را كارخانه مي‌نامند. عده آنها سي و دو دستگاه است و هر يك در جايي جداگانه است.
روش به خدمت گرفتن كارگران در كارخانه‌ها چنين است كه نخست داوطلب خدمت خود را به مسؤول كارخانه‌اي كه مايل به كار كردن در آنست معرفي مي‌كند.
اگر صنعتگري بداند آن نمونه هنرش را كه بهترين و كامل‌ترين كار اوست با تقاضانامه به وي تسليم مي‌نمايد. در صورت موافقت، رئيس مربوطه تقاضانامه و نمونه كار داوطلب را پيش ناظر كل كه پيشكار شاه نيز هست مي‌فرستد. اگر وي نيز موافقت كرد كارگر را با نمونه‌ها كارش به حضور شاه معرفي مي‌كند يا تنها نمونه كارش را به نظر شاه مي‌رساند. چنانچه معظم له نيز وي را پذيرفت، حقوقش معين و برقرار مي‌شود.
گفتني است كه طيّ كلّيه اين مراحل فقط درباره امور صنعتي اجرا مي‌گردد، و در مورد استخدام داوطلبان خدمات ديگر مانند خدمت در ادارات يا دوائر كوچك، ناظر طبق اختياراتي كه دارد در صورت موافقت بي‌آن كه با ديگران به مشورت بنشيند آنان را به خدمت مي‌گيرد.
ص: 1305
كلّيه كارگران همانند ديگر خدمتگران شاه حقوق خود را با حواله دريافت مي‌كنند. مباشران هر كارخانه يا هر قسمت در وقت معين از قسمت تحت نظارت خود بازديد، و صورت اسامي كارگران را تنظيم مي‌كنند و به سركارگر مي‌دهند. وي نيز آن را به ناظر تقديم مي‌كند، و او در ذيل صورت موصوف مي‌نويسد: كساني كه نامشان در اين صورت درج شده طيّ سال گذشته وظيفه خود را انجام داده‌اند، و حقوقي كه درباره آنان مقرر و معين شده بايد پرداخته شود. ناظر و بازرس و ديگر مسؤولان مربوط همه مطالب مندرج در صورت را تصديق و امضاء مي‌كنند؛ و در آخر صورت مذكور به ديوان محاسبات فرستاده مي‌شود، و رئيس ديوان محاسبات چنان كه پيش از اين به شرح تمام گفته‌ام حواله را به عهده ايالات يا مأموران وصول و تحويلداران املاك شاه صادر مي‌كند.
تمام اين كارخانه‌ها روي هم سركار ناميده مي‌شود كه از دو جزء تركيب يافته و در جمع به معني اسّ و اساس اعمال مي‌باشد، و اين كلمه مركب معمولا به معني مخازن و انبارهاي يك شخصيّت بزرگ و گنجينه‌هاي او مي‌باشد، و از اين رو در اين مورد به كار مي‌رود كه پول نخستين و مهم‌ترين عوامل محركه و كارسازترين گرداننده چرخهاست.
ص: 1306

فصل يازدهم عناوين شاه‌

شاه يا پادشاه عنوان معمولي شهرياران ايران مي‌باشد، و معني اين لفظ در زبان مردم اين سرزمين تقسيم كردن، جدا ساختن، بخش كردن است «1»؛ و اين شامخ‌ترين، برجسته‌ترين و عالي‌ترين عنواني است كه مردم آسيا به كسي مي‌دهند، و همطراز و همرديف لقب امپراتور در زبانهاي اروپاييان است. همچنين پادشاه خود را به لقب سلطان «2» و خان هم مي‌خوانند، و بايد به اين نكته توجه داشت كه در روزگاران گذشته خان عنوان و لقب اميران و سركردگان و پادشاهان تاتارستان بوده كه مسلمانان آنان را ختايي مي‌خوانند و خاقان نيز مي‌گويند. اما سلطان لقب جاه‌مندان و بزرگان مي‌باشد.
مردم مشرق زمين بر اين اعتقادند كه در سراسر گيتي تنها چهار شاه بزرگ و نامبردار وجود دارد و آن چهار عبارتند از خان تاتار، فغفور چين، شاه ايران، قيصر روم، و چون غالب مورخان و محققان به ذكر عنوان اين فرمانروايان بسنده مي‌كنند و نامشان را نمي‌آورند خوانندگان آثار آنان آسان درنمي‌يابند نام و سخن كه در ميان است، و اين ابهام و سرگشتگي آن گاه نمايان‌تر مي‌شود كه شنونده القاب را به روشني و
______________________________
(1) لفظ شاه همريشه و مترادف خشايثيه فرس باستان و به معني خداوند تاج و گاه، تاجور، شهريار، خديو فرمانروا، خداوند ديهيم و اورنگ، نگهبان كشور از خرابي، و آفتاب و خورشيد است، و در هيچ فرهنگي به معني قسمت كردن نيامده است.
(2) سلطان از زمان سلجوقيان عنوان پادشاهان شده، و اگر اين عنوان را به سلاطين پيش از آن دوره داده‌اند خطاست، زيرا عنوان پادشاهان غزنوي نيز مانند عنوان سلاطين شهرياران ساماني امير بوده و در آن روزگاران عنوان سلطان اختصاص به فرماندهان پليس داشته است. سفرنامه شاردن ج‌3 1307 فصل يازدهم عناوين شاه ..... ص : 1306
ص: 1307
صراحت درنيابد. و اين عادت از زمانهاي بسيار دور مركوز ذهن مردم مشرق زمين بوده، و از همين رو در كتاب مقدس تورات افزون بر پادشاهان كهن خودشان شهرياران كشورهاي ديگر با لقب مشترك ياد شده است، و بنابر همين قياس پادشاهان قديم مصر فرعون «1»، ملوك كهن عمالقه اجوج، سلاطين فلسطين ابي ملك، و شاهان شام عاد ناميده مي‌شود. علاوه بر اينها كه شمردم مي‌توان عده ديگري نيز نام برد.
هنوز هم در آسيا و آفريقا رسم بر همين گونه است، و معمولا پادشاهان نام خود را در بالاي فرمانها و مراسلات خود نمي‌آورند. مثلا فرمانها و امريه‌هاي پادشاهان ايران بدين گونه آغاز مي‌گردد: حكم جهان مطاع شد.
درباره عناوين پادشاهان تاتار و مغول كبير پيش از اين به مناسبت ياد كرده‌ام. شهرياران مراكش و فاس را امير المؤمنين، و سلاطين تونس را دي مي‌گويند كه از كلمه دايه گرفته شده كه به معني پرستار است. برخي ديگر را نيز شريف مي‌گويند. اين عنوان درباره همه اميران، بزرگان و جاه‌مندان قوم عرب به كار مي‌رود، و به معني نجيب است. نخستين حاكمان دين اسلام خليفه ناميده مي‌شوند كه جانشينان پيغمبرند.
اكنون دنباله بحث اصلي را بگيريم. القاب و عناويني كه شاه ايران در فرامين و احكام خويش به كار مي‌برد سليمان، پادشاه توانمند، جهاندار، پادشاه دلير، خلف شيخ صفي، موسوي حسيني، است اما عناوين و القابي كه رعاياي پادشاه ايران به وي نسبت مي‌دهند جز اينهاست. آنان به سلطان خود بهترين برگزيده خلقان و جهانيان، مظهر ابّهت و شكوه‌مندي، آيت عظمت و افتخار، آسمان رفعت، شاه شاهان، سلطاني كه تختش بر فراز آسمانهاست، شهرياري كه عالميان به وجودش مي‌بالند، آن كه عظمتش فراتر از آسمان است، قطب زمين و آسمانها، معبود درگذشتگان، معلّي پايگاه، نقطه عطف عالم و آدم، سرور كائنات، رخشنده‌ترين مظاهر معدلت، برگزيده برگزيدگان جهان هستي، اسوه و اعظم جهانداران، ظل الله اكبر، برومندترين و شايسته‌ترين سلاطين، سلطان السلاطين، پادشاهي كه جهان زير نگين اوست، فرمانرواي جهان، سلطان بن سلطان، توانمندترين توان‌مندان، سلطان عالميان، شاه سليمان سلاله صفي الموسوي الحسيني، شهريار عظيم الشأن قدرتمند و بخشنده تاج و
______________________________
(1) فراعنه مصر 26 سلسله بوده‌اند و پادشاهي آنان افزون بر سه هزار سال مدت گرفته است.
ص: 1308
ديهيم.
گاه گاه القاب و عناويني كه در بزرگداشت شاه به كار مي‌برند از حدّ گنجايش يك صفحه درمي‌گذرد. ما اروپاييان براي نماياندن قدرت و عظمت امپراتوران خود نام سرزمينهايي را كه بر آنها حكومت مي‌كنند برمي‌شماريم، اما ايرانيان به منظور بيان جلال و شكوه‌مندي پادشاه خود فضايل و محاسن و مناقبي را به وي نسبت مي‌دهند. لقبي كه غالبا پادشاه خود را بدان مي‌ستايند ولينعمت است، يعني كسي كه خداي بزرگ مواهب و نعمتهاي بي‌كران خود را وسيله او به مردمان تقسيم مي‌كند.
من پيش از اين نيز ياد كرده‌ام كه هر يك ايرانيان بخواهد مي‌تواند بزرگ‌ترين القاب را براي خود انتخاب كند، و به آخر اسمش بيفزايد، اما فقط شاه مختار است عناوين برجسته را پيش از اسم خود درآورد، و يكي از وجوه امتياز ميان شاه و رعيت همين است. بنابراين توضيح همه كس مي‌تواند في المثل خود را صفي سلطان، عباس خان، سليمان شاه بخواند ولي مجاز نيست خود را سلطان صفي، شاه سليمان خطاب كند. اما از جهت ديگر در اين لقب گزاري نوعي استثنا در ميان هست. توضيح اين كه اميرزادگان، شاهزادگان و افراد منسوب به دودمان شاه به منظور شناساندن خاندان خود كلمه ميرزا را كه به معني اميرزاده است بر خلاف قياس لقب گزاري كه كلمه شاه و سلطان و امثال آنها در اوّل اسم درمي‌آمد به آخر اسم مي‌افزايند؛ في المثل مي‌گويند: بهرام ميرزا، ابراهيم ميرزا، علي ميرزا، و افراد ديگر مجازند لفظ ميرزا را در اوّل نام خود درآورند و نه در آخر آن، مثلا بگويند ميرزا ابراهيم، ميرزا علي.
سفرنامه شاردن، ج‌4، ص: 1307